فرض کنید، فرضی محال؛ سوار بر ماشینی هستید که با سرعت سیصد هزار کیلومتر بر ثانیه بی‌وقفه حرکت می‌کند. پس از یک سال مسافت به اصطلاح یک “سال نوری” را پیموده‌اید. حال اگر ۴۶ میلیارد سال بتوان به این سفر محال در یک راستا ادامه داد، شما بزرگیِ عالم قابل مشاهده را طی کرده‌اید. بله، ۴۶ میلیارد سال نوری، وسعت کیهان مرئی ماست. آن هم وسعت کنونی برای کیهانی که همچنان با شتاب در حال گسترش است. حتی برخی مطالعات، نشانگرِ کیهانی حداقل ۲۵۰ برابر بزرگتر از آن هستند. کیهان عظیمی سرشار از قوانین و مفاهیم! هاوکینگ انبوهی ازاین قوانین، نظریه‌ها و مفاهیم بنیادی فیزیک را در کتاب جهان در پوست گردو، خیلی مختصر، یا به اصطلاح انگلیسی‌زبانان، در پوست گردویی، با زبانی سلیس و عامیانه بیان می‌کند.

در این نوشتار هاوکینگ از بیان معادلات ریاضیاتی صرفنظر کرده، گاهی گریزی مختصر به فلسفه می‌زند و سپس مسیر تاریخی نظریه‌های فیزیک نوین را برای توصیف کیهان شگرف و پاسخ به پرسش‌های هر انسان کنجکاوی در پیش می‌گیرد.

جهان در پوست گردو، در سال ۲۰۰۲ برنده‌ی جایزه‌ی اَونتیس شد. و عنوان بهترین کتاب علمیِ عامه‌پسند آن سال را با خود یدک می‌کشد. این کتاب با ترجمه‌ی نسبتا خوب، تقریبا ادبی و متاسفانه غیرتخصصی محمدرضا محجوب توسط نشر حریر در ایران به چاپ رسیده است.

در اینجا، سعی بر آن است مختصری از مباحث مطرح شده در این کتاب، به زبانی صریح‌تر و به دور از پیچیدگی‌های تخصصی گفته شوند تا خوانش آن برای همگان راحت‌تر باشد.

جهان در پوست گردو

جهان در پوست گردو

ناشر : حریر
مترجم : محمدرضا محجوب

هاوکینگ؛ اعتباری برای واژگانِ رنج، اشتیاق و اراده!

همین که نام استیون هاوکینگ، برجسته‌ترین دانشمند معاصر، به عنوان نویسنده‌ی کتابی علمی درج شده است دلیلی کافی برای مطالعه‌ی آن خواهیم داشت. نابغه‌ای شوخ‌طبع با اعتقادات مذهبی خاص، که از او به عنوان “انیشتن دوم” یاد می‌کنند!

هاوکینگ متولد سال ۱۹۴۲ میلادی، هم‌عصر جنگ جهانی دوم، در آکسفورد انگلستان بود. کودک و نوجوانی معمولی‌، دانش‌آموزی متوسط و البته خلاق با پدری محقق که به گفته‌ی هاوکینگ ‌تاثیر بسزایی به عنوان الگو در دانشمند شدن او داشت. در سن هفده سالگی با دریافت بورسیه‌ی تحصیلی وارد دانشگاه آکسفورد شد. اما بزرگترین اتفاق زندگی‌ هاوکینگ در دوره‌ی دکترای او در دانشگاه کمبریج رخ داد. دانشجویی با اشتیاق فراوان برای انجام پژوهش‌های کیهان‌شناسی و فیزیک نظری، از بیماری لاعلاج خود باخبر می‌شود. بیماری‌ای که تمام اعصاب حرکتی وی را تحت تاثیر قرار خواهد داد.

هاوکینگ مانند هر انسان معمولی دیگری با شنیدن این خبر دچار افسردگی شدیدی شد. حتی انگیزه‌ی لازم را برای به پایان رساندن تز دکترا از دست داد. و به خلوت و شنیدن موسیقی اُپرایی پناه ‌برد. اما چندی بعد با کمک نیروی اراده‌ی خود و نیروی عشق “جین وایلد” از باتلاق افسردگی بیرون کشیده شد. هاوکینگ معتقد بود کسانی هستند که وضع بدتری دارند. و جایی برای افسوس خوردن نیست. حتی با وضعیت خاص جسمانی، تا پایان عمر هم پرانرژی ماند و این موضوع را مرهون سلامت روحی خود می‌دانست. در مصاحبه‌ای اظهار داشت:

خود را فردی بریده از زندگی نمی‌دانم. و فکر نمی‌کنم اطرافیانم هم چنین نظری درباره‌ی من داشته باشند. احساس نمی‌کنم معلولم. بلکه مثل یک شخص کوررنگ فقط برخی از اعصاب حرکتی‌ام درست کار نمی‌کند. به گمانم زندگی من را نمی‌توان معمولی نامید ولی فکر می‌کنم که روحیه‌ای عادی دارم

البته به نظر می‌رسد که نوابغ حتی در تقابل با بیماری هم واکنشی متفاوت نشان می‌دهند. هاوکینگ روحیه‌ای فراتر از عادی داشت.

هاوکینگ نظریه‌های مهمی در فیزیک نظری و کیهان‌شناسی ارائه داد. در برخی زمینه‌های تحقیقاتی از جمله سیاهچاله‌ها در دنیای علم پیشتاز بود. که به برخی از آن‌ها در این نوشتار اشاره شده است. نویسنده‌ی علمی قهاری که وقتی در دانشگاه کمبریج صاحب دفتری برای پژوهش و تحقیق بود، هزینه‌های بالای درمان و زندگی، وی را مجبور به نوشتن کتابی عامه‌پسند برای تامین مخارج خود کرد. کتاب “تاریخچه‌ی زمان” را نوشته و با استقبال بی‌نظیری مواجه شد. و مدت‌ها در لیست کتب پرفروش باقی ماند. در حدی که خیلی از منتقدین را برآشفت. و شرایط جسمی ویژه‌ی هاوکینگ را عامل فروش آن می‌دانستند.

 فهرست افتخارات و موفقیت‌های هاوکینگ طولانیست. از صاحب کرسی لوکاس بودن در دانشگاه کمبریج گرفته تا کسب مدال طلای علوم، مدال آلبرت انیشتن و مدال آزادی ریاست جمهوری آمریکا. حتی سخنران قابلی که سالن‌ها را از طرفداران بی‌شمار خود لبریز می‌ساخت. اما حیف و صد حیف، جایزه‌ی نوبل افتخار آن را نداشت که نصیب هاوکینگ شود. و در این فهرست جای گیرد. هرچند راجر پنروز، یکی از برندگان جایزه‌ی نوبل ۲۰۲۰، که داور جلسه‌ی دفاع دکترای هاوکینگ نیز بود، در قسمتی از سخنرانی خود از همکار فقیدش یاد می‌کند و ایشان را مستحق دریافت بخشی از این جایزه می‌داند.

تاریخچه مختصر زمان

تاریخچه مختصر زمان

ناشر : شرکت سهامی انتشار

هاوکینگ بعد از ۷۶ سال زندگی سرشار از نبوغ در مارس ۲۰۱۸ درگذشت. و کتاب‌ها، نظریات و پرسش‌های زیادی از خود بر جای گذاشت. یکی از آن‌ها کتاب “جهان در پوست گردو”ست که در راستا‌ی کتاب “تاریخچه‌ی زمان” نوشته شده است و در ادامه بدان پرداخته می‌شود.

خلق معادلاتی برای کنجکاوی‌های بزرگ!

شروع کتاب با ادای دینی به نقش عظیم آلبرت انیشتن در فیزیک نوین، همراه است. نسبیت عام، خاص و نتایجشان به تفصیل شرح داده می‌شوند. از نسبی بودن و اتساع زمان در حرکت‌هایی با سرعت نور تا اهمیت ناظر سخن به میان آمده است.

هاوکینگ یادآوری می‌کند که در سرعت‌های نزدیک به سرعت نور، زمان کندتر می‌گذرد. و در حرکتی با خود سرعت نور، زمان متوقف می‌شود. در ادامه از نسبیت عام سخن می‌گوید. و اینکه  معادلات این نظریه در ابتدا نشان می‌دادند که جهان ما ثابت نیست، یا در خود فرو می‌ریزد یا در حال انبساط است. این موضوع به مذاق انیشتن خوش نیامد و سعی در رفع آن داشت. بدین منظور ثابتی را به معادلات خود اضافه کرد تا نشان دهد در جهانی بدون تغییر زندگی می‌کنیم. انیشتن از این موضوع به عنوان بزرگترین اشتباه خود یاد می‌کرد. اما فقط باید از نبوغ انیشتن بهره برده باشید تا حتی بزرگترین اشتباهتان، موید نتایج پژوهش‌های آینده‌ی دنیای فیزیک شود. و تایید کند جهان ما در حال انبساط است. بزرگترین اشتباه انیشتن این بود که گمان می‌کرد اشتباه کرده است.  

سپس هاوکینگ به مفهوم  فضا-زمان در نسبیت عام می‌پردازد؛ وقتی سه بُعد فضا و تک بُعد زمان در هم تنیده شوند، فضا-زمان را می‌سازند. می‌توان متصل بودن فضا و زمان به یکدیگر را به این صورت بیان کرد که هر اتفاقی در مکانی خاص، ملزم به واقع شدن در زمانی خاص نیز هست و بالعکس! در نهایت صحبت از خمیدگی این مفهوم، بخاطر اجرام می‌شود. اگر فضا-زمان را مانند صحنه‌ای ارتجاعی تصور کنید، اجسام می‌توانند متناسب با جرم خود این صحنه را تحت تاثیر قرار داده و در آن خمیدگی ایجاد کنند. در کل، نسبیت عام انیشتن  بیانگر رفتار گرانش، نه به عنوان نیرو، بلکه به صورت خمیدگی فضا-زمان است.

در بخشی دیگر هاوکینگ یادآوری می‌کند که انیشتن پذیرای نظریه‌ی کوانتوم نبود. زیرا گرانش، تنها نیروی بنیادینی‌ست که در لحظه‌ی انفجار بزرگ هیچ سازگاری‌ای با این نظریه ندارد. هنوز هم سازگاری این دو موضوع مهم با یکدیگر، یا همان گرانش کوانتومی، یکی از مهمترین دغدغه‌های فیزیکدانهاست. هرچند نظریاتی مانند نظریه ریسمان و گرانش کوانتومی حلقه، راهکارهای قابل قبولی برای این امر ارائه داده‌اند، اما همچنان نظریاتی جامع و به اندازه کافی قدرتمند نیستند.

مسیرهای محتمل و متفاوت آفرینش کیهان!

در فصل بعد هاوکینگ بر آغاز جهان و سرشت آن متمرکز می‌شود. اشاره‌های کوتاهی به تحقیقات خود و همکار نابغه‌اش پِنروز دارد. و مدعیست تحقیقاتشان اثباتی بر وجود “آغازی برای جهان” است: یک انفجاربزرگ! جالب است بدانید چند هفته‌ی پیش، راجر پنروز بخاطر تحقیقات ارزشمند خود روی سیاهچاله‌ها در سن ۸۹ سالگی موفق به کسب جایزه‌ی نوبل فیزیک شد.

در ادامه،‌ هاوکینگ به مرور اصل انسانی فاینمن می‌پردازد؛ اینکه هر رویداد احتمالات و مسیرهای متفاوتی را برای رخ دادن پیش رو دارد. و می‌تواند هر مسیر ممکن را بپیماید. و تاریخ‌های گوناگونی را از سر بگذراند. جهان کنونی ما مسیری ممکن، مجاز و جایی مناسب برای یک حیات هوشمند بوده است. هاوکینگ، جهان را به کازینویی تشبیه می‌کند و شرح می‌دهد که هر چقد جهان بزرگتر باشد، دفعات ریختن تاس زیادتر و در نتیجه “میانگین” نتایج، قابل پیش‌بینی‌ست. اما وقتی جهان بسیار کوچک باشد، همانند جهان در لحظه‌ی انفجار بزرگ، دفعات ریختن تاس کمتر شده و در نتیجه‌ی آن نتایجی با قطعیت کمتر خواهیم داشت!

تاریخ جهان یکتا و واحد نیست. جهان پیوسته تاس می‌ریزد تا ببیند رویداد بعدی چیست. پس جهان باید همه‌ی تاریخ‌های ممکن را داشته باشد و هر تاریخی هم احتمال خاص خود را دارد.

ندیدن دلیلی بر نبودن نیست!

هاوکینگ موضوعات جذابی را برای این کتاب برگزیده که یکی از آنها اختربینی‌ست. شروع فصل با شرح نظریه‌ی جبرگرایی علمی لاپلاس است؛ وقتی سرعت و مکان پدیده‌ای را در لحظه‌ای می‌دانیم پس می‌توانیم در هر لحظه‌ی دیگر هم در آینده این ویژگی‌ها را بدست آوریم! هرچند ممکن است خواننده‌ی اصل جبرگرایی، نخست نتیجه ‌گیرد که طبق این ادعا می‌توان آینده را پیش‌بینی کرد. اما در ادامه هاوکینگ با بیان اصل عدم قطعیت، خط بطلانی بر این فکر فریبنده می‌کشد. چرا که بنا بر این اصل هیچ‌گاه نمی‌توان “همزمان” موقعیت و سرعت یک ذره را “دقیق” اندازه گرفت، در نتیجه نمی‌توان این کمیت‌ها را چه در گذشته و چه در آینده نیز به طور دقیق بدست آورد.

همین امر موجب اصلاح جبرگرایی با مکانیک کوانتومی شد. هاوکینگ در ادامه‌ی این بحث، بنیادی‌ترین مفاهیم مکانیک کوانتومی را به زبانی شیوا شرح می‌دهد. و از اهمیت مفهوم “تابع موج” سخن می‌گوید؛ مشخصه‌ای که برای یک ذره تعریف می‌شود و از قضا می‌توان با “قطعیت” از آن آگاه بود:

حتی خداوند هم با اصل عدم قطعیت محدود می‌شود. و بر موقعیت و سرعت نمی‌تواند آگاه باشد، او تنها بر تابع موج آگاه است

از صراحت بیان هاوکینگ هیچگاه نباید رنجید. شوخ‌طبعی همیشه چاشنی نبوغ ایشان بوده و گاهی اعتقادات خود را نیز به زبان طنز علمی بیان می‌کند.

در ادامه، رهیافتی دیگر را برای حفظ اطلاعات و نجات پیشگویی‌ها در پیش گرفته و از موضوع اصلی پژوهش‌های خود یعنی سیاهچاله‌ها سخن می‌گوید! تمام مراحل مرگ یک ستاره‌ی توده‌ای و تولد یک سیاهچاله را به روشنی توصیف می‌کند: با فروپاشی هر ستاره‌ی توده‌ای، بسته به جرم آن، محصولاتی متفاوت تولید می‌شوند. اگر جرم بسیار زیاد باشد و در عوض اندازه‌ی آن نزدیک به صفر، حاصل همان سیاهچاله است.

در این کتاب کلمه‌ی تکینگی را به وفور خواهید دید. اگر با ریاضیات معمول آشنا باشید می‌دانید که صفر در مخرج یک کسر، عبارتی بی‌معنی‌ست که در دنیای ریاضیات تکینگی نام دارد. چگالیِ جسمی فوق العاده سنگین با حجمی نزدیک به صفر، به بی‌نهایت می‌رسد و تکینگی ایجاد می‌شود؛ که همان سیاهچاله است!

در بیان نسبیت عام، هر جرمی گرانش تولید می‌کند. متناظر با این گرانش، کمیت سرعتِ فرار را خواهیم داشت؛ سرعتی که با آن می‌توان به جاذبه غلبه کرد. و به اصطلاح از آن گریخت. سیاهچاله‌ها به سبب جرم بسیار سنگین خود، سرعت فرار بسیار بالایی دارند، حتی بیشتر از سرعت نور. به همین دلیل است که گریزی برای نور در سیاهچاله وجود ندارد. و به اصطلاح سیاهچاله نور را قورت داده و سیاه دیده می‌شود. اما برای اثبات سیاهچاله‌ها نیازی به دیدن آن‌ها نیست. در مباحث گرانشی موضوع مهم “جرم” است. جرم سیاهچاله همچنان همان تاثیرات را بر ناحیه اطراف خود می‌گذارد و این تاثیرات می‌توانند دلیلی بر وجود آن باشند. ندیدن آنها دلیل بر عدم وجود آنها نیست.

برای تَرین‌ها هم ابدیتی وجود ندارد!

در ادامه‌ی بحث سیاهچاله‌ها، هاوکینگ یکی از نظریات مهم خود را بیان می‌کند؛ “سیاهچاله‌ها کاملا سیاه نیستند”. وی مدعی می‌شود که برخلاف گمان‌های معمول، فرار از سیاهچاله امری غیرممکن نخواهد بود. و برخی ذرات می‌توانند از آن بگریزند. بر اساس نظریه مکانیک کوانتومی، فضا مطلقا خالی نیست. بلکه از ذرات و پادذرات مجازی پر شده است که دائما در فرآیندهای تولید و نابودی زوج شرکت دارند. حتی همین لحظه در هر نقطه از فضا این اتفاق در حال رخ دادن است.  به این حالت، خلاء کوانتومی می‌گویند؛ خلائی که تهی نیست.

حال اگر منبع انرژی قوی‌ای داشته باشیم، می‌تواند این زوج را از هم جدا کرده و به ذرات واقعی تبدیل کند. سیاهچاله چنین نیروی گرانشی قدرتمندی را داراست، به شرطی که فرآیند تولید زوج در مجاورت آن صورت گیرد. برای درک بهتر موضوع با این مثال ذهنی معروف پیش می‌رویم که اگر فردی خیلی به سیاهچاله نزدیک شود، گرانش سیاهچاله در پای این فرد بیشتر از سر اوست. و این امر موجب کش آمدن بدن آن فرد خواهد شد.

چنین نیرویی نیز می‌تواند دو ذره و پادذره‌ی یک زوج را از هم جدا کند. بطوریکه یکی از آن‌ها انرژی لازم برای فرار از سیاهچاله را به دست آورده و دیگری در سیاهچاله سقوط می‌کند. ذره‌ای که درون سیاهچاله سقوط نکرده است به شکل تابش از سیاهچاله ساطع می‌شود، این امر را تابش هاوکینگ می‌نامند. اما نکته اینجاست، ذره‌ای که از سیاهچاله می‌گریزد مقداری از انرژی آن را با خود می‌برد و موجب می‌شود سیاهچاله تبخیر و به مرور کوچک شده و در نهایت با یک انفجار بزرگ نابود شود. هرچند سرعت این فرآیند بسیار کند است اما همچنان می‌توان تاکید کرد که ” سیاهچاله ها ابدی نیستند”.

در نهایت هاوکینگ با بیان اینکه حتی اطلاعات درون سیاهچاله گم می‌شوند، نشان می‌دهد که همچنان با استفاده از نظریه‌‌های سیاهچاله و کوانتومی کردن نظریه‌ی کلاسیکی جبرگرایی، نه تنها آینده قابل پیش‌بینی نیست بلکه بر گذشته هم نمی‌توان بطور دقیق آگاه بود. اما برای حل این مشکل نیز رهیافتی دیگر ارائه می‌شود که با در نظر گرفتن سیاهچاله همچون موجودی ساخته شده از شماری p-brane ها، سعی در رفع این نقیصه دارد.

کرمچاله‌ها، ماشین زمان‌هایی بی قرار!

در ادامه‌ی کتاب به موضوع هیجان انگیز سفر در زمان پرداخته می‌شود. سفر به آینده و حتی گذشته. با حل معادلات نسبیت عام، نتایج شگرفی در دنیای فیزیک حاصل شد. نتایجی همچون وجود سیاهچاله، تورم کیهانی و انبساط جهان. خود انیشتن و روزن، توانستند تکینگی‌های موجود در معادله‌ها را به صورت تونلی ممتد تا جهان دیگری در نظر گیرند و آن را پل انیشتن-روزن نام نهند. سالها بعد ویلر این محاسبات را بازنگری کرد و تونل ها را کرمچاله نامید. لازم به ذکر است که کرمچاله در این کتاب، با کج سلیقگی تمام با عبارت “سوراخ کرم” جایگزین شده است.

ویلر قصد داشت از مفهوم کرمچاله‌ها برای سفر در زمان‌های مختلف یک مسیر فضایی استفاده کند. ولی مشکلی بزرگ وجود داشت: کرمچاله‌ها، با سفر به گذشته، قانون علیت را نقض می‌کنند! اما در محاسبات بعدی مشخص شد که عملا این سفر غیرممکن است. چرا که کرمچاله ها بسیار ناپایدارند. و با وارد شدن هر ماده یا اطلاعاتی درون آن‌ها، نابود خواهند شد.

حتی اگر معلوم شود که سفر در زمان نشدنی‌ست، مهم است بدانیم که چرا نشدنی‌ست

سیر تولد، رشد و نابودی کرمچاله ها بسیار سریع است. در واقع دو تکینگی موجود در دو جهان مجزا با گذر زمان رشد کرده، به هم متصل شده و کرمچاله را شکل می‌دهند. کرمچاله با بزرگ شدن قطرش از هم می‌پاشد. و دوباره دو تکینگی در دو جهان، یا حتی در دو نقطه‌ی متفاوت یک جهان، بر جای می‌ماند. حتی می‌توان این احتمال را تصور کرد که یکی از این تکینگی‌ها سفیدچاله‌ای‌ست که در جهانی وارونه با گذر زمانی رو به عقب، وجود دارد. و تکینگیِ دیگرِ موجود در جهان ما، یک سیاهچاله است!

با اتصال این دو تکینگی به یکدیگر، تونلی حاصل می‌شود که از سمت سیاهچاله اجسام را قورت داده، از این تونلِ کرمچاله‌ای عبور می‌دهد و از سفیدچاله به بیرون پرتاب می‌کند! این فرآیند، تخیل زیبایی برای سفر بین دو جهان با ماشین کرمچاله است. اما سرعت فرآیند تولید و مرگ کرمچاله به حدی بالاست که حتی نور هم مجال عبور از آن را ندارد. و این سفر در حد تخیل باقی می‌ماند. ضمن اینکه هر ماده‌ای بخواهد از کرمچاله عبور کند، در فرایند جدا شدن تکینگی‌ها از بین خواهد رفت.

تورن برای کشتن پدربزرگ خود به گذشته سفر می‌کند؟

تورن و همکارانش نشان دادند که اگر کرمچاله‌ای داشته باشیم، وقتی یک دهانه‌ی آن را روی سطح زمین و دیگری را نزدیک سطح سیاهچاله که گرانشی زیاد و متعاقبا گذر زمان آرامی نسبت به زمین دارد، قرار دهیم، از این لحظه به بعد زمان برای دو دهانه‌ی کرمچاله یکسان سپری نمی‌شود. برای دهانه‌ی نزدیک سیاهچاله ممکن است تنها چند ساعت گذشته باشد، درحالیکه برای دهانه‌ی دیگر، روی سطح زمین، میلیاردها سال! پس می‌توان از روی زمین وارد این کرمچاله شد و به میلیارها سال پیش بازگشت! اما همانطور که گفته شد فرآیند سریع تولد و مرگ کرمچاله اجازه‌ی استفاده از آن را به عنوان یک ماشین زمان نمی‌دهد؛ انفجاری بزرگ رخ داده و کرمچاله را نابود می‌سازد! این موضوعات همچنان در حال بررسی و نیازمند اعتبار بیشتری برای گرانش کوانتومی هستند.

اگر علاقمند به فیلم‌های علمی-تخیلی باشید، فیلمهای کریستوفر نولان از جمله “میان‌ستاره‌ای” و “انگاشته” در ذهن شما تداعی خواهد شد. که به زیبایی از این موضوع و مفاهیم انرژی منفی و پادذره برای سفر در زمان وام گرفته‌اند.

باید افزود که کرمچاله‌ها موجوداتی نظری هستند و نظریات متعددی در مورد آنها بیان شده است. از جمله اینکه در ابعاد خیلی کوچکتر از اتم یعنی مقیاس پلانک، فوم‌هایی کوانتومی وجود دارند که کرمچاله ها در آنجا تولید و نابود می‌شوند. اما هنوز در مقیاس بزرگ، روزنه‌ی امیدی برای سفر در زمان مشاهده نشده است:

قوانین فیزیک سرگرم توطئه‌اند تا موجودات ماکروسکوپی قادر به سفر در زمان نباشند

به امید آنکه کسی حباب‌ها را نترکاند!

تمرکز اصلی فصل‌های نهایی بر پیشرفت علم و آینده‌ی بشریت است. هاوکینگ ضمن مقایسه‌ی رشد کنونی علم و هوش بشری و بیان اینکه بالاخره روزی مهندسی ژنتیکِ گیاهان و حیوانات روی انسان‌ها نیز پیاده خواهد شد و رایانه‌ها هم می‌توانند متقابلا همانقدر پیچیده و هوشمند شوند، با صراحت بیان می‌کند که خیلی به وجود موجودات هوشمند در سیارات دیگر خوش‌بین نیست! و پیش‌بینی می‌کند که اگر در یکصد سال آینده خود را نابود نکنیم، احتمالا نخست به سیاره‌های منظومه شمسی و سپس ستارگان نزدیک رفته، و با موجوداتی با زندگی بدوی برخورد خواهیم کرد.

در ادامه با اشاره‌ای موجز به نظریه‌های همه‌چیز و اِم(نظریه‌ی ابعاد بالا)، نظریه‌ی جهان پوسته‌ای را مورد بررسی قرار می‌دهد. به گفته‌ی هاوکینگ، احتمالا جهان ما مانند حبابی‌ست در حال رشد و پوسته‌ای که روی آن زندگی می‌کنیم، سطح آن است. درون این حباب می‌تواند فضایی با ابعاد اضافی قرار داشته باشد. در آخر با بررسی زوایای مختلف نظریه، همچنان این پرسش را مطرح می‌کند که کدام واقعیت امر است، خود حباب یا پوسته‌ی آن؟ هاوکینگ امیدوار است نتایج آزمایش‌هایی که با کمک شتابدهنده‌های ذرات انجام می‌شوند و مشاهداتی مانند تابش زمینه‌ی کیهانی، مهر تاییدی بر زندگی روی این پوسته باشند:

ظاهرا از آن روست که اصل انسانی، مدل‌های پوسته‌ای را از میان باغوحش بزرگ جهان‌هایی که نظریه اِم مجاز دانسته، برگزیده است

سرانجام حدس می‌زند که حتی بزرگترین پرسش علمی بشر، انفجار بزرگ، هم حاصل برخورد میان پوسته‌های دو حبابِ در حال گسترش بوده است.

سخن آخر اینکه، خواندن این کتاب حتی به رغم ‌ترجمه‌ای غیرعلمی، همچون بارها شنیدن والسِ وویچک کیلار دلنشین است و می‌توان به کرات آنرا مطالعه نمود و هر بار از نو لذتی وافر برد.

دسته بندی شده در: