جایی برای پیرمردها نیست، با نام اصلیِ No country for old men فیلمی در ژانر جنایی و رازآلود به کارگردانی برادران کوئن است که از روی کتابی به همین نام، نوشته‌ی کورمک مک‌کارتی، اقتباس شده است. در «جایی برای پیرمردها نیست»، با داستانی از تعقیب و گریز یک دزدِ ساده‌دل و یک جنایت‌کارِ مزدورِ حرفه‌ای مواجهیم. در این بین، یک کلانتر پیر که نزدیک به بازنشستگی است، به دنبال دست‌گیری این دو نفر می‌افتد. پدر این فرد هم کلانتر بوده و او طبق خاطره‌های پدر و تجربیات خود، مدام افسوس به‌لجن کشیده‎‌شدنِ جامعه‌ی آمریکا را می‌خورد و به دنبال تیر غیبی برای اصلاح آن است. اما پس از مدتی به این نتیجه می‌رسد که ورای نقطه‌ی غایی، باید در هر هدفی، مسیر را مقدم دانست و برای آن تلاش کرد. قسمتی از صحبت‌های این کلانتر با دوستش را با هم بخوانیم:

الیس: لورتا گفت که داری از کارت دست می‌کشی، چه‌طوری همچین تصمیمی گرفتی؟
تام بل: نمی‌دونم. حس می‌کنم شکست خوردم. همیشه با خودم تجسم می‌کردم زمانی که سنم بیشتر بشه، خدا میاد و به نحوی وارد زندگیم می‌شه؛ [اما] نیومد!… من اونو مقصّر نمی‌دونم. اگه منم جای اون بودم، یه همچین نظری در مورد کسی مثل خودم داشتم…
الیس: تو هیچ نمی‌دونی که خدا چه فکری می‌کنه…

دسته بندی شده در: