وقتی ایده‌ی سینماکتاب را برای این ستون از مجله پایه‌ریزی کردیم، در نظر داشتیم تا در این اسمِ ترکیبی، تاثیرپذیری هنر هفتم از ادبیات را بررسی کنیم و به فیلم‌هایی بپردازیم که از روی آثار ادبی شاخص، ساخته شده و با اقتباس خود، موفقیتی شگرف کسب کرده‌اند. اما از آن‌جا که همیشه هر قاعده‌ای در علوم انسانی و هنر قابل شکست است، استثنای این مساله هم خیلی زود پیدا شد و شاید بهتر باشد برای بحث روی فیلم «انجمن شاعران مرده» از عنوان کتاب‌سینما استفاده کنیم! چه‌اینکه فیلم‌نامه‌ی تام شولتمن تقریبا همزمان با کتاب ان.اچ کلاین بام نوشته شد و فیلم، قبل از انتشار کتاب به نمایش درآمد و نتیجه این بود که این‌بار رمان توانست از موفقیت فیلم، کسب آبرو و اعتبار کند. این فیلم ۱۲۸ دقیقه‌ای که در سال ۱۹۸۹ میلادی انتشار یافت، با هزینه‌ی ناچیز ۱۶ میلیون دلاری‌ خود، بیش از ۲۰۰ میلیون دلار گیشه داشت! فیلم‌نامه‌ی تام شولتمن، کارگردانی پیتر ویر و بازی زیبای رابین ویلیامز به عنوان ایفاگر نقش اصلی، سه رکنی بودند که باعث شدند انجمن شاعران مرده، برنده‌ی جایزه‌ی اسکار بهترین فیلم نامه، نامزد دریافت جایزه‌ی اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد، بهترین کارگردانی و جایزه‌ی اسکار بهترین فیلم سال شود. همچنین از جایزه‌ی بفتای بهترین فیلم و جایزه‌ی سزار بهترین فیلم خارجی‌زبان می‌توان به عنوان دیگر افتخارات انجمن شاعران مرده، نام ببریم. ناشرانی مانند نیماژ، پنجره و یوبان به کمک مترجمانی چون زهرا طراوتی، حمید خادمی و بیتا مرادی، کتاب را به فارسی برگردانده‌اند.

پیامبرِ شاعر

داستان انجمن شاعران مرده در سال ۱۹۵۹ می‌گذرد؛ دورانی که اغلب جوامع در تب و تابِ پرنسیب (اصول اخلاقی نفوذناپذیر) هستند. جغرافیای اصلی کتاب (و فیلم) مربوط به دبیرستان بولتون است که کالِجی خشک، سخت‌گیر و مشهور است؛ این دبیرستان، اساس‌نامه‌ی خود را بر چهار اصل «سنت، افتخار، انضباط و سرافرازی» گذاشته و بسیاری، آرزوی تحصیل در آن را دارند. چند دانش‌آموز به نام‌های نیل، تاد، ناکس، چارلی، ریچارد، استیون و جرارد، شخصیت‌های اصلی داستان هستند؛ این دانش‌آموزان جدید (سال اولی) قرار است با با اصرار پدر و مادران‌شان به سمت رشته‌هایی مانند پزشکی و وکالت سوق داده شوند اما اکثر آنان، قلبا چنین شوقی را ندارند و برای مثال، تاد می‌خواهد یک نویسنده باشد! در شروع سال تحصیلی اتفاقی در ظاهر عادی می‌افتد و با تعویض استاد ادبیات انگلیسی، فردی به نام جان کیتینگ (با بازی رابین ویلیامز) به مدرسه می‌آید؛ اما این آرامش قبل از طوفان است. او که خود، یکی از قربانیان نظام بی‌روح بولتون بوده و روزگاری در همان‌جا تحصیل کرده است، ورای دید سفت و سخت دبیرستان و عناصر چهارگانه‌اش، معتقد به احساسات و عواطف برای ارتباط با دانش‌آموزان است؛ برای مثال روش تدریسی متفاوت برمی‌گزیند و سعی می‌کند تا به مثابه یک پیامبر، دانش‌آموزان خود را هم به نگاهی تازه و منعطف به موضوعات، مؤمن کند! او که شاعر است، برای دانش‌آموزان از عشق، محبت و شعر اصیل صحبت می‌کند و می‌خواهد آنان خود را محصور به کتاب‌های نخ‌نمای قدیمی نکنند و در این راه، حتی دستور می‌دهد تا مطالب غلط کتاب‌ها را پاره کنند و دور بیندازند! این دید نو باعث قدم گذاشتن دانش‌آموزان در راهی جدید می‌شود و همزمان، اعتراض مدیران کالج را به همراه دارد، پس کیتینگ اخراج می‌شود اما با حذف باغبان، رشد نهال‌هایی که در دل دانش‌آموزان کاشته متوقف نمی‌شود و آنان علیه مدیران تبر به‌دست مدرسه شورش می‌کنند.

آقای اشک‌ها و لبخندها

شاید با شنیدن نام بازیگر اصلی، سریعا تصور کنید با فیلمی کمدی مواجهید؛ از بس که رابین ویلیامز در دوران حرفه‌ای خود با استندآپ‌کمدی‌های جذاب، حضور در آثاری فانتزی مانند علاءالدین، هوک و جومانجی یا کمدی‌هایی مانند خانم داوت‌فایر و شبی در موزه، خود را به عنوان یکی از برترین کمدین‌های جهان مطرح کرده بود. اما همان‌طور که در پس هر لبخندی، بغضی تهدیدکننده حضور دارد، رابین ویلیامز هم می‌تواند اشک شما را دربیاورد! این نکته را در ژانر فیلم هم می‌شود دید: به‌طوری که انجمن شاعران مرده یک ملودرام است و از همان ابتدا، رگه‌هایی قوی از تراژدی‌ای هول‌ناک را در سر می‌پروراند و هشدارهای دلهره‌آورش در کنار طنازی و امید دلفریبش، رقابتی سهمگین دارند؛ برای مثال همیشه در کنار شوق و حرارت دانش‌آموزان در حرکت به سمت رستگاری، اژدهای ناامیدی سرک می‌کشد و حتی باعث خودکشی تنی از آنان می‌شود اما درنهایت امید پیروز است. این تقابل، در زندگی شخصی ویلیامز هم جاری بود و او با وجود اینکه برنده‌ی جوایز مهمی چون اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل مرد، گلدن‌گلوب بهترین بازیگر مرد، جایزه‌ی ساترن نقش اول مرد و جایزه‌ی گِرَمی شده بود؛ همیشه دنبال معنایی والاتر از این نقش و نگارها می‌گشت و در نتیجه با افسردگی مزمن خود، در سن ۶۳ سالگی، حلق‌آویزی را انتخاب کرد و دوست‌داران سینما را از تداوم هنرمندی خود محروم کرد. این خودکشی، بسیاری را در جای‌جای جهان به تاسف واداشت و رئیس جمهور وقت آمریکا، باراک اوباما در پیامی راجع به ویلیامز نوشت:

او ما را به خنده واداشت، به گریه واداشت، او توانست در نهایت همه‌ی عناصر روح انسان را به تأثر وادارد.

در مصاحبه‌ای قبل از مرگش، از او پرسیده بودند که وقتی وارد بهشت می‌شود، از خدا چه درخواستی دارد؟ و ویلیامز پاسخ داده بود:

یک صندلی در ردیف اول کنسرت ولفگانگ آمادئوس موتسارت و الویس پرسلی.

شعر بهتر است یا ثروت؟

از نظر محتوایی می‌توانیم انجمن شاعران مرده را یک قیام انقلابی نمادین بدانیم! در جایی از آن می‌شنویم:

غرق در خیال فرداییم.
وقتی فردایی در کار نیست
غرق در اندیشه‌ی شکوه پیروزی
وقتی به راستی آن را نمی‌خواهیم
غرق در اندیشه‌ی روزی تازه‌ایم
وقتی روز تازه همین امروز است
از جنگ می‌گریزیم
وقتی باید با آن بجنگیم…

درواقع می‌شود نظام سفت و سخت کالج را به یک دیکتاتوری تشبیه کنیم که هرگونه مخالفتی با ایدئولوژی خود را دقیقا عین انحراف و ضلالت می‌داند، پس طبیعی است که برای مقابله با آن نمی‌توان به اصلاحات روی آورد و باید صرفا به جنگی علنی دل بست. کیتینگ نیز با احساس نیازی که به تغییر می‌بیند، مانند یک منجی و مصلح اجتماعی ظهور می‌کند و پیروانی برای خود جمع می‌کند؛ اردوگاه رقیب هم از مبارزه دست نمی‌کشد و هرگونه سنگ‌اندازی و برخورد قهری با ریز به ریزِ تعارضات رفتاری که نمودی از ریشه دادن انقلاب هستند را در دستور کار خود قرار می‌دهد. کیتینگ، خود را تا مقام خدایی بالا نمی‌برد و صرفا می‌خواهد روح تشنه‌ی پیروانش را سیراب کند؛ او هدفی براندازانه ندارد و برای تغییر موردنظرش هم مانند تمامیت‌خواهان (مثلا ناظم مدرسه) دست به دامان برخورد سخت نمی‌شود، بلکه سعی می‌کند تا برای اصلاح پیرامون، ابتدا از خودشناسی و جهان‌شناسی استفاده کند و شعر را به مثابه نرم‌ترین ابزار اعتراض به رویه‌های غلط برگزیند:

تو شعر می‌خونی چون عضوی از نژاد بشر هستی؛ چون نژاد بشر، سرشار از شور و عشق و احساسه! پزشکی، قانون، بانک‌داری، این چیزها برای حفظ و ادامه‌ی بقای زندگی لازمن اما شعر، ادبیات، عشق و زیبایی چی؟ این‌ها چیزهایی‌ان که ما به خاطرشون زنده‌ایم و نفس می‌کشیم!

اما پیشوا نامیده شدن کیتینگ از زبان دانش‌آموزان را باید در چه چیزی توجیه کنیم؟ احتمالا نیاز یک جامعه‌ی پر از تمایلات و عقده‌های سرکوب شده، به یک قهرمان.

مبارزه‌ی چریکی

کیتینگ با اشعار زیبایی -که لازمه‌ی فیلمی درمورد ادبیات هستند- شاگردان خود را برای توجه به زمان حال و غنیمت شمردن فرصت‌ها، تهییج می‌کند:

شکوفه‌های سرخ را
همین حالا که می‌توانی
از جا برچین
زمان کهن سال
آرام در گذر است
همین گل که اکنون به روی تو لبخند می‌زند
فردا روز
عمرش فانی خواهد بود…

رویه‌ی کیتینگ جواب می‌دهد و دانش‌آموزان به پیشآهنگی (که از سوی مدرسه عین جرم است) گرایش پیدا می‌کنند و برای مثال، هر شب به غاری می‌روند تا درمورد تفاوت دیدگاه‌های خود و چگونگی تغییر جامعه‌ی کوچک خود (بولتون) صحبت کنند؛ این مبارزه‌ی مخفی و چریکی، اصل اصیل جدی شدنِ هر رِفورمِ پایین به بالایی در جامعه است. کیتینگ و یارانش، به دنبال معنایی عمیق هستند و از رخوت و بی‌تفاوتی نسبت به عامه‌ی جامعه بیزارند؛ پس در اشعار، برای خود، دنبال مانیفست می‌گردند:

…تا ریشه کن کنم هرآن‌چه را که زندگی بخش نیست
و نمی‌خواهم لحظه‌ی مرگ دریابم هرگز زندکی نکرده‌ام!

کیتینگ البته، خاص بودن و تفاوت را نه فقط در واژه‌ها که در عمل هم اثبات می‌کند و برای مثال، روی میز می‌ایستد تا زاویه‌ی دیدش به صورت فیزیکی هم تغییر کرده باشد و به همگان یادآوری کند که باید با نگاه متفاوتی به همه چیز نگاه کنیم. ضمنا قرار نیست که این تفاوت در کنار گذاشتن تمام ذهنیات و رفتارهای قبلی باشد؛ او بر عشق هم به صورت طنزآمیزی تاکید می‌کند:

زبان فقط به یک دلیل خلق شد: تا زنان را اغوا کند!

اما درنهایت، لب کلامش، در مرحله‌ی بعدی خودشناسی و جهان‌شناسی، بیرون آمدن از غل و زنجیر سلطه‌گران، شکستن ساختارهایی که دیکتاتورها برای انسان تعیین می‌کنند و زندگی برای خود و علایق و اهداف شخصی است:

فرعون‌ها برده‌ها رو به وجود نمیارن؛ برده‌ها هم تعدادشون و هم قدرت‌شون بیشتره [پس] این برده‌هان که فرعون‌ها رو به وجود میارن!!!

ز گهواره تا گور دانش نجوی!

در حد پایینی و ظاهری‌تر اثر، می‌توانیم آن را یک نقد اجتماعی به تحمیل ایده‌آل‌های حاکمیتی روی پدیده‌ها بدانیم؛ محوریتی دوگانه در پوشش مرور بخش دوم آن. تقریبا همه‌ی ما طبق تعاریف معمول و تزریق‌شده توسط حاکمیت (فرهنگی) جهانی، انتظار یک فرمول معجزه‌گر، طبقه‌بندی شده و بالا به پایین برای تعلیم و تعلّم کودک یا نوجوانانی را داریم که در این دیدگاه به صورت پیش‌فرض، خالی از هرگونه دانش و استعداد هستند پس باید طبق ایده‌آلی که مانند یک واکسن برای همه تولید و ضروری شده، به طور منظم و سر به زیر، گوش به فرمان باشند، در ساعات منظمی بیایند، بروند، درس بخوانند و انگار نه انگار که حتی اگر این بیماران پوچ، نیازی به پرشدن با چیزی دارند، نیاز باشد نسخه‌هایی متفاوت برای‌شان نوشت! این نگاه خشک و مکتبی، البته پایان ماجرا نیست و قرار است سازنده‌ی روزگار تلخ‌تر از تلخ بعدی برای نوع شغل، ازدواج و هرکنش اجتماعی دیگر از سوی انسان‌ها باشد؛ پس لزوم اینکه، یک سری انسان با یونیفرم‌های مدرسه‌ی شبیه به هم و خصوصیات ظاهری و رفتاری مشابه دیگر تولید شوند، مشخص می‌شود: هر روز صبح، آدم‌کوکی‌ها سر ساعت معینی، با کیف‌هایی محتوی چیزهایی که خود انتخاب نکرده‌اند به آغوش چارچوب‌هایی بی‌رحم می‌روند تا طبق برنامه‌ای که خودشان انتخاب نکرده‌اند، مفاهیمی بعضا غلط و اغلب نخ‌نما را اجبارا در مغز خود فرو کنند! شاید با چنین نگاهی، بالاخره متوجه شویم که چرا روزهای آخر هفته و آخر ترم تحصیلی (مثلا خرداد) تبدیل به بهشت روحی دانش‌آموزان و جهنم سوزاندن یا پاره‌پاره کردن کتاب‌ها می‌شود و ایضاً در آینده، شوقی برای افراد به خواندن کتاب، باقی نمی‌گذارد. در خط تولید کارخانه‌وار نظام آموزشی، با انسان‌ها به مثابه قطعاتی که در نوار نقاله باید ورای استعداد و توانایی‌های‌شان به اشکال یکسانی دربیایند، برخورد می‌شود؛ چیزی که دغدغه‌ی کیتینگ برای کنار گذاشتن تقدس این چارچوب است.

بمیرید، بمیرید، در این عشق بمیرید!

در آخر این مقال، چند نکته‌ی جذاب از پروسه‌ی تولید و حواشی این فیلم را با هم مرور می‌کنیم:

  1. «آیا شاعران مُرده در بهشت جای دارند؟ در جایی بهتر از این زمینی که انسان بر روی آن زندگی می‌کند؟» این جمله از شاعری انگلیسی‌تبار به نام جان کیتس است که نام داستان از روی شعر او الهام گرفته است.
  2. انجمن شاعران مرده، داستانی تقریبا واقعی دارد و تا حدود زیادی بر اساس زندگی فیلم‌نامه‌‌نویس ساخته شده است.
  3. تهیه‌کننده‌ی اثر می‌خواست که این فیلم را در قالب یک کمدی جلوی دوربین ببرد اما پیتر ویر، رگه‌های تراژیک را وارد اثر کرد.
  4. ابتدا قرار بود تا داستین هافمن، بازیگر معروف هالیوود به صورت هم‌زمان کارگردان و بازیگر این فیلم باشد اما مشکلات برنامه‌ریزی در پروژه‌های او باعث رسیدن اثر به ویر شد.
  5. در نسخه‌ی اصلی فیلم‌نامه، کیتینگ به سرطان مبتلا بود و این مساله، توضیح‌دهنده‌ی چرایی تاکید او بر معنابخشی به زندگی بود اما ویر این قسمت را برای والاترکردن هدف کیتینگ و کلی‌تر کردن بحث ارائه شده‌اش، حذف کرد و به شولتمن گفت: «نیازی نیست همه‌چیز را توضیح دهیم!»
  6. مانند بسیاری از آثار دهه‌ی ۹۰ هالیوود، کارگردان روی متد اکتینگ (روشی زیستی از سوی استانیسلاوسکی) تاکید داشت و بازیگران جوان فیلم را مجبور کرد در مدت فیلم‌برداری اثر، با همدیگر زندگی کنند.
  7. این فیلم در دوران خود در نگاه منتقدین، یک اثر کالت بود و استقبال چندانی را به دست نیاورد؛ برای مثال راجر ایبرت، مفهوم آن را بسیار سطحی می‌دانست و معتقد بود که فیلم با احساسات مخاطبانش بازی کرده است!
  8. جایی از فیلم، هنگامی که دانش‌آموزان، عکس قدیمی کیتینگ را به او نشان می‌دهند، با قریحه‌ی جذاب ویر از عکس واقعی دوره‌ی دانشجویی رابین ویلیامز استفاده شده است.

شما به عنوان یک مخاطب، کدام نکته را در فرآیند ساخت یا فرم و محتوای آن جالب می‌دانید؟

دسته بندی شده در: