سفر به خانه‌ی وحشی‌ها

ادبیات کودک در تمام جهان جایگاه خاصی دارد. کودکان خط قرمز همه‌ی جوامع اند و نویسندگان این حوزه، همیشه تحت سخت‌ترین رصدها از سمت دولت‌ها و منتقدین اجتماعی قرار دارند. یکی از تاثیرگذارترین آثار این بخش «جایی که وحشی‌ها هستند» نام دارد. «موریس سِنداک» نویسنده‌ی لهستانی‌الاصلِ آمریکایی ادبیات کودک، این کتاب را در سال ۱۹۶۳ میلادی منتشر کرد و علاوه‌بر داستان و مضمون تازه‌ی آن، تصویرگری به‌خصوصش هم باعث جلب توجه‌ها در سطح جهانی شد. نویسنده با توجه به افکار و احساسات کودکان، کتابش را برای مخاطبان سنی «ج» نوشته است؛ یعنی سال‌های پایان دوره‌ی دبستان که ۱۰ سالگی تا ۱۲ سالگی را شامل می‌شود. این رده، یکی از سنین بحرانی کودکان است که با تغییر فاز به سن بلوغ، به دنیای جدیدی وارد می‌شوند. البته مفاهیمی مثل خشم و وحشی‌‎گری در این کتاب با آثار قبل از خودش متفاوت است و به خاطر قضاوت‌های نادرست در ابتدا، این کتاب تا دو سال در کتاب‌فروشی‌ها ممنوع اعلام شده بود.

«جایی که وحشی‌ها هستند» علی‌رغم حجم کم، داستان پسربچه‌ای را روایت می‌کند که در رویاهایش به سرزمین جدیدی پا می‌گذارد و این سرزمین، نمادی از احساسات درونی یک کودک است. موریس سنداک برای این کتاب در سال ۱۹۶۴ جایزه‌ی معتبر «کالدکت» را به دست آورد؛ این آکادمی از سال ۱۹۳۷ شروع به انتخاب بهترین تصویرگری سال را در بین کتاب‌های کودک و نوجوان کرد و سنداک، به‌خاطر استفاده‌ی تازه‌ای که از رنگ‌ها و فضاسازی تصویری در پیشبرد و توصیف روایت کرده بود، این جایزه را کسب کرد. «نشر مهاجر» یکی از موسساتی است که در زمینه‌ی چاپ آثار کودک فعالیت می‌کند و این کتاب را در سال ۱۳۹۱ با ترجمه‌ای از «شهاب‌الدین عباسی» منتشر کرد. باتوجه به این‌که در نسخه‌ی زبان اصلی این کتاب هم از کلمات و مفاهیم دشواری استفاده نشده، می‌توانیم بگوییم کار مترجم در بیان عامیانه و رساندن لحن کودکانه، خوب بوده است.

موریس، چهار ساله از بروکلین!

با خواندن کتاب اولین چیزی که توجه ما را جلب می‌کند کنتراست پایین رنگ‌ها در تصاویر کتاب است. مکس را با لباس گرگی‌اش که خودش دوخته درحال شیطنت کردن می‌بینیم؛ پس نویسنده دست روی نقطه‌ای می‌گذارد که از کودکی در شخصیت تمام ما وجود داشته و آن تمایل به رفتار غریزی است. رنگ‌های سرد و مرده نشان از فضای ذهنی مکس دارد که با قدرت تخیلش، راه جدیدی را از اتاقش به سرزمین وحشی‌ها باز می‌کند. در حقیقت با نظر به آثار مشهور ژانر وحشت در ادبیات کودکان در سطح جهان، می‌بینیم که این کتاب در مرز باریکی بین این ژانر و فانتزی کودکانه حرکت می‌کند. تفاوت اصلی اثر سنداک با آثار مشابه در این است که او با یک رویکرد روان‌شناختی جدی مضمون را می‌سازد و در نگاه اول شاید از منع فروش آن دفاع کنیم. اما بحث تازه‌ی داستان هم در همین است. قصه، روایت یک تجربه‌ی انتزاعی است که اکثر بچه‌‎ها وقت خواب یا بازی با آن مواجه اند، اما نه یک خیال‌پردازی ساده؛ در تصویر اول او چند کتاب را زیر پایش گذاشته، عروسکش را از طناب آویزان کرده، یک ملحفه را مثل چادر جنگلی روی طناب انداخته و برای قدبلندی، چند کتاب زیر پایش گذاشته!

نویسنده، مکس را شخصیتی تصویر می‌کند که خشمش را بر سر عروسک‌هایش پیاده می‌کند، دوست دارد مثل حیوانات وحشی در جنگل زندگی کند و در سنی نیست که با منطق و مشاوره بتواند عواطفش را کنترل کند. در همین تصویر یک چکش هم در دست او است که به طرزی غیرعادی بزرگ است؛ چکش در فرهنگ و زبان آمریکا با مفهوم تنبیه کردن پیوند خورده و شدت عطش کودک را نسبت به خشونت نشان می‌دهد. در بررسی نوع تصویرسازی در کتاب، می‌بینیم که تمام سطوح علاوه‌بر رنگ‌های مرده، با خطوط متقاطع هم، رنگ تاریک به خودشان گرفته اند. این چهارخانه‌های ریز مثل تار و پود وضعیت بحرانی کودک است و علاوه‌بر پررنگ کردن، جهانی رئال‌تر و با توجه به داستان، خشن‌تر را نشان می‌دهد. در صفحه‌ی بعد می‌بینیم که او حتی در نقاشی‌هایش هم تصاویری از موجودات خیالی‌اش کشیده و درحال حمله کردن به یکی از آن‌ها در راه‌پله است. مادرش مکس را «وحشی» خطاب می‌کند و مکس به مادرش می‌گوید که «تو را خواهم خورد». در نتیجه کنش غیرعادی مکس، یک واکنش غیرعادی را هم درپی دارد و مادرش او را تنبیه می‌کند. مکس از شام منع شده و برای برون‌ریزی خشم، به دنیای خیالی‌اش پناه می‌برد؛ هرچند در انتها شامش را آماده روی میزش پیدا می‌کند و می‌فهمیم که رفتار مناسب در تربیت کودک تا چه حد ضروری است.

نویسنده برای نشان دادن خلوت تنهایی مکس می‌گوید که او یک سال در سفر بود تا به جایی رسید که وحشی‌ها هستند؛ یعنی مرکز روان‌شناختی تمام این عواطف. این همان تجربه‌ای است که درموردش بحث می‌کردیم؛ مکس در مرکز گره‌های روانی که در ذهنش خشم را تولید می‌کنند قرار دارد و تصمیم می‌گیرد که عواطفش را در برابر خیالاتش به کار بگیرد. نویسنده در این‌جا مسئله را نه تنها فراتر از گروه سنی کودکان «ج» می‌برد، بلکه یک دغدغه‌ی عمیق و واقعی انسانی را در قالب یک ماجرای ساده‌ی کودکانه بررسی می‌کند. سنداک از خانواده‌ای یهودی است و در کودکی با جنگ جهانی و جنایت‌های حزب نازی برخورد داشته و قطعاً این خاطرات برای همیشه جزء لاینفکی از شخصیت او بوده است؛ پس عجیب نیست اگر دیدگاه او تا این اندازه در برخورد با افکار و ذهنیات کودکان متفاوت است. سنداک خشم را مثل دیگر عناصر مهم روانی، مسئله‌ای درونی می‌داند که فقط با تجربه قابل کنترل شدن است و از این رو شاید نویسنده کودکی خودش را تصویر کرده است.

خشم در برابر خشم

مکس به جزیره‌ی وحشی‌ها می‌رسد. آن‌ها درست روحیاتی را دارند که رابطه‌ی او و مادرش را برایمان تداعی می‌کند؛ با این تفاوت که او وحشی‌های خیالی‌اش را می‌فهمد و می‌تواند مثل آن‌ها رفتار کند. بنابراین از غرّش وحشی‌ها نمی‌ترسد و به آن‌ها چیره می‌شود. شاید نویسنده قصد دارد بدون انکار این‌که تربیب درست چقدر مهم است، نشان دهد که تنها راه حقیقی برای کودکی که درگیر مسائل انتزاعی است، مواجهه‌ی شخصی خود او با آن عواطف است؛ چه‌بسا که با تمرین، این کار برای کودکان ساده‌تر از بزرگ‌سالی باشد که سال‌ها است گره‌هایی مثل این را در شخصیتش داشته و دیگر به پنهان کردنشان عادت کرده است. مکس در چشم‌های وحشی‌ها خیره می‌شود و آن‌ها را رام می‌کند؛ حرکتی نمادین که نشان می‌دهد نویسنده خشم و ترس را مکمل هم می‌داند و برای رهایی از یکی، باید دیگری را هم درگیر ماجرا کرد. او با غلبه به وحشی‌ها، که نمادی از خشم و غریزه‌گرایی است‌، پادشاه آن‌ها می‌شود و دستور می‌دهد که وحشی‌گری را شروع کنند. حالا قدرت کنترل کامل این عواطف در دست او است و می‌تواند تماماً آن را تجربه کند. اما پس از مدتی خسته می‌شود؛ اینجا یاد جمله‌ای از آتور شوپنهاور افتادم: «زندگی آونگی است بین رنج و ملال.»

البته برای یک کودک این جمله هنوز معنایی ندارد اما هنر نویسنده در همین‌جا است که با یک طرح کودکانه، ذهن‌های آماده‌ی کودکان برای رفتن به سمت نوجوانی را، در اوج سادگی با اصلی‌ترین مفاهیم فلسفی آشنا می‌کند. در همین قسمت است که یک مفهوم اساسی فلسفی دیگر به ذهن مکس خطور می‌کند و آن تنهایی است. کودک در مرحله‌ای قرار می‌گیرد که به ارضای نیاز وحشی‌گری می‌رسد و حالا گرانش حس تنهایی، آونگ را به سمت خانه می‌کشاند. در این‌جا مکس بوی غذایش را استشمام می‌کند که نشانه‌ای از احساس نیازهای دیگر او است. نیازی که تا قبل از فروکش کردن خشم در اولویت نبوده اما دوره‌ی ملال و هدف‌گزاری تازه، از همین لحظه در زندگی مکس شکل می‌گیرد. نقش مهمی که علوم تربیتی در این داستان دارد، غیرقابل انکار است و نویسنده خانواده و در کلیت مفهوم عشق را، وسیله‌‌ای برای برگرداندن کودکان به سمت زندگی نرمال انسانی می‌داند.
 

دسته بندی شده در:

برچسب ها: