مدال طلا

یکی از اصلی‌ترین پندهایی که معلم ادبیاتم داشت این بود که اولین باشید؛ هیچ‌کس نفر دوم را یادش نیست؛ هرچه‌قدر هم که شایسته بوده باشد! پر هم بی‌راه نبود. هیچ‌کس الیور کان و رشادت‌هایش برای نایب قهرمانی آلمان را به خاطر نمی‌آورد، چون او دوم شده بود! تمام نگاه‌ها به رونالدوی برزیلی بود که روی سکو ایستاده بود، همانی که چهار سال قبل فراموش شده بود، چون آن زمان در جایگاهِ کان قرار گرفته بود! بعدها فهمیدم که این نگاه عمومی به تمام جریانات و سبک‌‎ها قابل تسرّی است، حتی در یک گونه‌ی جدید مانند ادبیات داستانی که در کشور ما زیر صدسال، تاریخ دارد هم مردم صرفا آن‌هایی را می‌بینند که یا اولینِ شمارشی سبک خود بوده‌اند و چیزی ابداع کرده‌اند یا این‌که نقشی در ساخت یا واردات سبک خاصی نداشته‌اند اما آن گونه‌ی ادبی را با ذوق و قریحه‌ی خود پیشرفت داده، متحول کرده و به کمال رسانده‌اند که این امر، عنوان اولینِ کیفی را به آن‌ها داده و منجر به جریان‌سازی و ماندگاری‌شان شده است.

اساسا از نظر محمدرضا شفیعی کدکنی، کلمه‌ی «سبک» یعنی «انحراف از نُرم» و این انحراف معمولا با تعمد آگاهانه‌ی نویسنده در حوزه‌های زبان، فرم، واژگان و حتی محتوا شکل می‌گیرد. مقاله‌ی حاضر، مروری است بر پنج نفر از نویسندگان بزرگ سده‌ی اخیر که طبعا نمی‌توانیم عنصر سلیقه را از معیار انتخاب‌شان جدا بدانیم اما تلاش شده تا با معیارهای فنی‌تری لیست کوتاهی را از جریان ادبی داستانی ایران بسازیم. در سبک‌شناسی آثار این نویسندگان، سه دیدگاه فکری، ادبی و زبانی را مدنظر قرار می‌دهند و سپس به مسائل ریزتری مانند فرم، محتوا، بداعت و… وارد می‌شویم.

فارسی شکر است

چه به صورت زمانی نگاه کنیم و شروع یک جریان را مدنظر داشته باشیم، چه به صورت کیفی نگاه کنیم و بلاغت را نوع قیاس خود بگذاریم، نفر نخست این لیست نمی‌تواند کسی جز محمدعلی جمالزاده باشد! او در سال ۱۳۰۰ اولین مجموعه‌ی داستان‌های کوتاه ایرانی را با عنوان یکی بود و یکی نبود منتشر کرد و لقب «پدر داستان کوتاهِ» شیرین‌ترین زبان دنیا را یدک می‌کشد؛ جدای از این مساله، جمالزاده به خاطر نوشتن در فضای واقع‌گرایی مشهور است و به عنوان اولین نویسنده‌ی ایرانی این سبک نیز شناخته می‌شود. این نویسنده در سال ۱۹۶۵ میلادی، نامزد جایزه‌ی نوبل ادبیات شده بود و به همراه زین العابدین رهنما، حسین قدس نخعی و ابوالقاسم اعتصام‌زاده یکی از چهار فارسی‌زبان نامزد نوبل ادبیات محسوب می‌شود. از مهم‌ترین آثار این نویسنده، می‌توانیم «سر و ته یه کرباس، دارالمجانین، راه‌آب‌نامه و صحرای محشر» را نام ببریم.

جمالزاده در حوزه‌ی زبانی با نوشتن سهل و ساده، استفاده از ضرب‌المثل‌ها، ترویج بیان کوچه‌ و بازار و محاوره‌ی عامه در اثر مکتوب، شناخته می‌شود. او را می‌توانیم حتی در مقیاس جهانی هم نوگرا بدانیم، چرا که برخلاف نووِل‌نویسان (سبک داستانی گزیده) جهانی، به جای لحن حماسی و متفاخر از طنز به عنوان مولفه‌ی اصلی آثارش استفاده می‌کند؛ کباب غاز یکی از بهترین نمونه‌های چنین تالیفی از جمالزاده است. در حوزه‌ی سبک‌شناسی، جمالزاده یک رئالیست به تمام معناست و البته به رئالیسم انتقادی علاقه‌ی بیشتری نشان می‌دهد و رگه‌های اجتماعی در آثار او به وفور یافت می‌شوند. شیوه‌ی نگارش جمالزاده، یک نگارش موجز افراطی است که در درون هر جمله، عبارت یا حتی واژه از آن می‌شود چندین برداشت و ارجاع را بیرون کشید؛ این ایجاز درونی دربرابر اطناب بیرونی نوشته‌های نویسنده، ترکیب جذابی را پدید آورده است.

إقرا!

در حوزه‌ی بیان، جمالزاده تمام تلاش خود را به کار می‌گیرد تا حس خوبی برای خواننده ایجاد کند؛ لحن جذاب او که با مترادفات، تتابعات و واژگان خاص زیاد همراه است برای مخاطبی که قبلا چنین نوعی از نوشته را ندیده بود، نقش یک چرخ کمکی برای دوچرخه‌سوار مبتدی را ایفا می‌کند. جدای از این نکته، شاعرانگی و استفاده از آرایه‌هایی است که در نثر کلاسیک ایران به مثابه کارکردهایی دیگر وجود داشتند. او از نظر محتوایی با وجود نوگرا بودنش همچنان به باورهای عامیانه‌ی مردم، مومن است و از احادیث، روایات و آیات الهی در متن خود برای انتقال ساده‌تر و تاثیرگذارتر مفهوم استفاده می‌کند. نهایی‌ترین موردِ بحث درباره‌ی محتوای جمالزاده، استفاده‌ی او از منابع غنی پیشینیان در ادبیات فارسی و پیوندهای مختلفی است که بنا به نیاز خود در غیرمستقیم‌سازی انتقال مفهوم از آن‌ها بهره برده است؛ این نوع از استفاده‌ی جمالزاده، موید برهان مورد بحثی است که هر مطلبی -هرقدر نوگرا- را آیینه‌ای از مطالب قبلی می‌داند و ارجاع را اصل اصیل ادبیات می‌داند.

راستگوییِ پرپیچ و خم

گاهی اوقات، حقیقت زهرماری بیش نیست و بسیاری معتقدند که باید از آن گذشت… اما صادق هدایت قطعا اعتقاد داشته که «جز راست نباید گفت، هر راست را قطعا باید گفت!» اویی که در رمان‌نویسی مدرن ایران، تقریبا اولین نفر محسوب می‌شود و با الهام از نامش، با رکاکت شگفت‌انگیز خود، هنوز هم فردی ویژه برای الگوگیری هم‌صنفیانش! به شمار می‌آید. داستایوفسکی جایی گفته بود که «ما همه از زیر شنل نیکولای گوگول بیرون آمده‌ایم» و محمود دولت‌آبادی نیز به خاطر تاثیرگذاری هدایت، بازآفرینی‌ای از این جمله را درمورد نویسندگان پساصادق! به کار برده بود: «همه‌ی ما از زیر شنل هدایت بیرون آمده‌ایم…»

جدای از بوف کور که به اعتقاد بسیاری، درخشان‌ترین اثر ادبیات داستانی ایران است، هدایت را می‌توان با ترجمه‌های آثاری مانند گروه محکومین و مسخ اثر کافکا، کتاب‌های غیر داستانی مانند فوائد گیاهخواری و افسانه‌ی آفرینش و آثار داستانی مانند زنده بگور، سه قطره خون، حاجی آقا و سگ ولگرد شناخت. هدایت را غالبا در نیهیلیسم خلاصه کرده‌اند اما واقعیت این است که او را می‌شود فردی بر بستر پوچ‌گرایی با تمایل به نوگرایی‌هایی متنوع، تصویر کرد. تفکر هدایت با وجود تجددخواهی‌هایش، بیشتر به سمت رجعت، گرایش دارد؛ گویی که او درگیر یک بن‌بست از راهی که تمدن و مدرنیته جلویش گذاشته‌اند شده و پوچی حاصل کار، هدایت را به شک و بازگشت به گذشته برای مرور و پیداکردن راه سعادت واداشته است.

تصویرکردن حقیقتِ پشت‌پرده‌ی واقعیات، شاید اصلی‌ترین هدف هدایت از نوشتن بوده و او با ترسیم بدون سانسور حجم عظیمی از تاریکی، فلاکت و رنج به ناامیدی می‌رسد و بی‌معنایی را تئوریزه می‌کند و شاید اگر در دوران هدایت، ابزوردیسم به جایگاه فعلی رسیده بود، این بی‌معنایی زمینه‌ساز خودکشی صادق نمی‌شد. بعضی که به عمق افکار هدایت نرسیده‌اند او را روانی توصیف می‌کنند اما درواقع، صادق هدایت یک فیلسوف و حتی عارف بود که طریق عرفانی خود را بر بدبینی بنا کرده بود.

بی‌ستاره

ویژگی اصلی سبد محتوایی هدایت، ترحم غیرقابل انکار آثار اوست. این نویسنده جایی درمورد خود می‌گوید:

اگر راست است که هرکسی یک ستاره روی آسمان دارد، ستاره‌ی من باید بسیار دور، تاریک و بی‌معنی باشد [یا] شاید من اصلاً ستاره نداشته‌ام!

صحبتی که معلوم می‌کند هدایت در عمق بدبینی و سیاهی آثارش، نگاهی رمانتیک و احساساتی را یدک می‌کشد. چیزی که شاید در گیاه‌خواری او هم قابل تشخیص است. دکتر کاتوزیان مهم‌ترین آثار هدایت، مانند بوف کور، سه قطره خون، عروسک پشت پرده، هوس‌باز و… را تحت عنوان «روان داستان» طبقه‌بندی می‌کند و درباره‌ی علت چنین نام‌گذاری‌ای می‌گوید:

نام روان داستان از این‌رو به این سری از نوشته‌های هدایت اطلاق شده که به نحوی [ماهیت این آثار] به ذهنیات مربوط است، اعم از روان‌شناسی، فلسفه، هستی‌شناسی و متافیزیک.

در این داستان‌ها، هدایت از نگاه عاطفی و روان‌شناختی به‌جای دید عقلانی رئالیسم کلاسیک استفاده می‌کند بنابراین نوگرایی خاصی [علی‌الخصوص در دوره‌ی خود] داشته است. از نظر فرمی هم هدایت، بداعات بسیاری داشته است؛ چه‌این‌که درظاهر، قهرمانان شکست‌خورده‌ی هدایت را می‌توان با آثاری مثل هملت و لیرشاه مقایسه کرد اما وجه تمایز هدایت این است که برخلاف ویلیام شکسپیر، تراژدی را مدنظر ندارد و این تلخی را به عنوان امری عادی تصویر می‌کند! هدایت، نوگرایی‌های فرمی دیگری هم داشته است؛ برای مثال او در سه قطره خون از تکنیک عکس‌برگردانی برای پیوند غیرمستقیم شخصیت‌هایش با یک‌دیگر استفاده می‌کند و هرکدام از کاراکترهای کتاب، مابه‌ازایی در جای دیگری دارند. اما تمام این بدایع امکان‌پذیر نبودند اگر زبان خاص و پیچیده‌ی هدایت برای نقالی‌ داستان‌هایش ساخته نمی‌شدند! شاید بتوانیم او را صاحب‌امضاترین نویسنده‌ی قرن بدانیم؛ چه‌این‌که بدون برچسب نامش هم خشونتِ در عین تظلم‌خواهی داستان‌هایش او را به خاطر ما می‌آورند و چشم‌بسته می‌فهمیم کدام نوشته از اوست و کدام‌یک نه!

سنگ صبور

اغلب نویسندگان دنبال آرمان‌اند اما صادق چوبک دیالکتیکی را بنا می‌گذارد تا در دل داستان‌های رئالیستی‌اش، جمود فکری و تحمیل خشونتِ از بالا به پایین را توصیف کند. بدون مفری از امید… او همچون نام رمان ماندگارش، سنگ صبوری برای قشر تحت‌فشاری بود که نمی‌توانند هیچ فلسفه‌ای برای زندگی خود متصور شوند. چوبک را با دقت نظر ویژه، جزئی‌نگری‌ و درون‌بینی‌‌اش می‌توان یک ناتورالیست خواند. جنبه‌ی دیگری که ما را به طبیعت‌گرایی متن چوبک سوق می‌دهد وسواس زیاد او در توصیف اطراف است. به‌گونه‌ای که وقتی نوشته‌ی چوبک را می‌خوانیم انگار با یک تابلوی نقاشی طرف هستیم! در نگارش چوبک، وقتی پای شخصیت‌های مختلف پیش می‌آید، هرچیز به شکل فطری‌اش حضور دارد و خودش میکروفون به دست می‌گیرد نه نویسنده. حتی کودک داستان چوبک کودکانه فکر می‌کند و حرف می‌زند، چه رسد به جنسیت زن که متضاد با نویسنده است!

از مهم‌ترین آثار چوبک می‌توانیم به رمان‌های تنگسیر و سنگ صبور، مجموعه‌ی داستان‌های خیمه‌شب‌بازی، انتری که لوطی‌اش مرده بود و روز اول قبر و درنهایت داستان کوتاه‌های عمرکشون و قفس اشاره کنیم. این نویسنده، غالبا از کثیف‌ترین، فقیرترین و پست‌ترین لایه‌های اجتماعی، به عنوان شخصیت‌های اصلی داستان خود استفاده می‌کرد و نادیده‌ترین زوایای رفتاری آن‌ها را به نمایش می‌گذاشت. بنابراین شاید پربی‌راه نباشد اگر جنبه‌های ناتورالیستی را به فرم بیان او و رئالیسم انتقادی را به محتوای ارائه شده توسط او نسبت دهیم. صادق چوبک در زبان آثارش عینیت دارد، به این معنا که لحنی واضح و همیشگی برای نوشتن انتخاب نمی‌کند و گویی که اختیار خود و قلمش را به دست داستان می‌سپارد تا پی این را به تنش بمالد که پیرنگ، پِیِ ساختمان واژگانی‌اش را بنا کند. لحن روایت‌های چوبک را می‌توانیم تلفیقی از شیوه‌ی کلاسیک حکایات فارسی با نوشتار مدرن غربی دانست که هم‌زمان هم صمیمیت و سادگی و هم تکنیک‌های روایت رمان را درخود داراست.

ورق‌پاره‌های زندان

نوشتن از هرچیزی برای نویسندگان کاربلد آسان است اما این آسانی، زمانی به خلق شاهکار منتج می‌شود و هنگامی ارج بیشتری دارد که بخشی از زیست هنری او هم بوده باشد. درمورد بزرگ علوی که چهار سال از عمر خود را در زندان قصر گذرانده می‌توانیم با قطعیت بگوییم که تمام رگه‌های اجتماعی آثارش، بی‌پشتوانه تولید نشده‌اند. او که با آثاری چون «چشم‌هایش، چمدان، سالاری‌ها و میرزا» شناخته می‌شود یکی از تاثیرگذارترین نویسندگان چپ ایران است که در نوشته‌های خود برای اولین بار مفاهیم اجتماعی و عاشقانه را ترکیب کرد و سبکی جدید در محتواسازی تلفیقی پدید آورد. او در داستان گیله‌مرد برای اولین بار در ادبیات فارسی به جای توصیف از پویایی و حرکت استفاده کرد. دولایه بودن این داستان و هم‌راهی نماد با واقع‌گرایی از بدایع علوی در این مجموعه‌ی داستان بود که آن را به یکی از موفق‌ترین مجموعه‌های فارسی تبدیل کرد.

علوی به استفاده از زبانی فخیم و قدمایی‌محور مشهور بود اما هیچ‌گاه لفاظی‌های پرطمطراقش باعث دوری مخاطب از همذات‌پنداری با متون او نشدند. چرا که لحن آهنگین و صلابت درونی واژگان کارکردمحور در آثار علوی جای خاصی دارند، به گونه‌ای که انگار او در استفاده از واژگان هم درست‌ترین معنا، هم تعامل با متن و هم سازگاری موسیقایی را مدنظر داشته است. دیگر نوگرایی آثار علوی در پُلی‌ژانر بودن نوشته‌های اوست؛ به گونه‌ای که برخی از آثارش مانند موریانه را نمی‌شود دقیقا در یک ژانر خاص مانند رمان، خاطره یا حتی مانیفست جا داد! اما مهم‌ترین نکته شاید این باشد که علوی، جزو اولین نویسنده‌هایی است که ایدئولوژی‌محور کار کرد و از فضای ادبیات برای گرفتن کارکردهای سیاسی اجتماعی ذهنی خود استفاده کرد. نثر علوی را می‌توان پلیسی نامید؛ البته نه به مثابه داستان پلیسی، بلکه سراسر نوشته‌هایش، الگویی برای متنی است که لذت تعلیق، جستجو و کشف مطلب را به مخاطب می‌دهد.

غربی‌ترین شرقی

شاید با شنیدن اسم رمانی به نام «شازده احتجاب» تصور یک اثر قدیمی و شرقی را داشته باشید. اما در کمال تعجب، این اثر مدرن‌ترین و غربی‌ترین کتاب داستانی فارسی از نظر فرم است و نویسنده‌اش یعنی هوشنگ گلشیری یک سوررئالیست به تمام معنا که برای مطالعه‌ی هرکدام از آثارش، دو بال به روح و خیال شما می‌دهد! گلشیری یکی از فرم‌گرا ترین نویسندگان ایران است و قطعا می‌توانیم او را اولینِ آن‌ها نیز بدانیم. برای مثال در همین اثر یادشده یعنی شازده احتجاب، او از فرم بدیعی به نام «جریان سیال ذهن» برای روایت داستانش استفاده کرده بود! کتاب‌های مشهور او مانند نمازخانه‌ی کوچک من، شاه سیاه‌پوشان، آینه‌های دردار و جِن‌نامه، همگی از خرق عادات در مضامین خود بهره می‌بردند و از آن‌جا که این خرق به خرافات هم کشیده می‌شد، گلشیری برچسب اجتماعی را مانند همه‌ی اعضای این لیست داراست. او به تاثیر زندگی شخصی هنرمند در خلق آثارش بسیار اهمیت می‌داد و این موضوع را درجمله‌ی زیر تئوریزه کرد:

من از آن دسته نویسندگانی هستم که آن‌چه زندگی می‌کنم را می‌نویسم.

هوشنگ گلشیری به زکات علمش معتقد بود و اولین نویسنده‌ای بود که به صورت جدی کارگاه برگزار کرد و آموخته‌های خود را پس از انقلاب با تشکیل جلسات هفتگی، به پرورش نسلی قوی از نویسندگان منجر کرد. آذر نفیسی، عباس معروفی، منیرو روانی‌پور و ابوتراب خسروی، چند تن از شاگردان گلشیری هستند. گلشیری در متون خود از ثقیل‌نویسی بهره می‌برد و سابقه‌ی شاعری‌اش قبل از داستان‌نویسی شاید تمهیدی بود که او برای پس‌پرده بردن معنا و آشنایی‌زدایی متونش استفاده می‌کرد؛ مولفه‌هایی چون شناور بودن مضامین، تصویرسازیِ پریشان، شکستگیِ تعمدیِ ساختار و مرگ مولف از مهم‌ترین عناصر جدایی ناپذیر متون گلشیری هستند.

در پایان، شما برای‌مان بنویسید می‌توان چه نکات دیگری برای این نویسندگان برشمرد و یا کدام‌یک از نویسندگان دیگر، صلاحیت حضور در این لیست را داشتند؟

دسته بندی شده در: