
کتابهای مشابه
رمانهای زیادی به زبان روسی در تاریخ ادبیات داستانی به دنیا معرفی شده است اما در این میان هیچ یک مانند رمان مرشد و مارگاریتا از سدهٔ بیستم در میان خوانندگان محبوب و اعجاب انگیز ظاهر نشد. امروزه از این رمان به عنوان منبعی برای تفکر در مورد سیاهی و در مقابل عشق و حق بینی استفاده میشود. «میخائیل بولگاکف» با خلق این اثر به عنوان یکی از پرحاشیهترین نویسندگان تاریخ اوکراین و شوروی سابق معرفی شد.
بیوگرافی میخائیل بولگاکف
میخائیل بولگاکف نویسنده روسی زبان اهل اوکراین کمونیست که در سال ۱۸۹۱ در «کییف»، پایتخت این کشور به دنیا آمد. او تحصیل خود را در زادگاه خود در رشته پزشکی تا مدرک دکتری گذراند. او در سال ۱۹۱۸ در پی جنگ توسط گروه «ضد بلشویک» برای در درمان زخمیها و جانبازان جنگی به «قفقاز» فرستاده شد. پس از اتمام جنگ، او تصمیم گرفت به عنوان روزنامه نگار فعالیت خود را شروع کند. در طی سال ۱۹۲۴ توانست اولین رمان خود را با نام «گارد سفید» به چاپ برساند؛ هرچند این رمان را با هدف انتشار زندگی نامه خود به چاپ رساند و سعی کرد تجربیات خود را در طی جنگ داخلی به گوش خوانندگان برساند؛ تا آن زمان نوشتن اینگونه آثار ادبی در این زمینه در اوکراین رواج نداشت و او یکی از پیشگامان این ادبیات محسوب میشد. دومین تجربی فرهنگی او به شروع یک نمایشنامه بر اساس رمان خودش به نام «The Days of the Turbins» در سال ۱۹۲۶ برمی گردد.
بولگاکف بعد از چاپ دومین اثر خود به عنوان یکی از برجستهترین نمایشنامه نویسان در روسیه مطرح شد؛ نکته جالب در مورد این اثر، علاقهمندی استالین، یکی از شخصیتهای ظالم و قاتل تاریخ در مورد آثار میخائیل بولگاکف بود. با وجود حمایت او توسط بزرگان سیاسی روسیه، نمایشنامههای او در میان مطبوعات اوضاع خوبی نداشت؛ به طوریکه تمام نمایشنامههای او در سال ۱۹۲۹ در مطبوعات ممنوع الچاپ شد. در پی این جریانات، میخائیل بولگاکف تصمیم گرفت در طی یک نامه به دولت، تقاضای کمک کند. استالین نیز بخاطر علاقهمندی خود به آثار بولگاکف برای کمک، او را به تئاتر هنری مسکو اعزام کرد. بعد از آن بولگاکف تصمیم گرفت دو نمایشنامه جدید خود را برگرفته از دو اثر معروف «دن کیشوت» و «نفوس مرده» که بهترتیب آثار نمایشنامه نویسان برجستهای به نام «سروانتس» و «گوگول» بنویسد. سپس برای پروژهٔ بعدی خود اقدام به نوشتن «مولیر» و «پوشکین» کرد. در این نمایشنامهها سعی شده بود تا به نقد دولت سرکوبگر و اوضاع نابسامان هنرمندان بپردازد؛ به همین خاطر معمولا نمایشنامههای او بعد از اجرا درآمدن ممنوع الکار میشد.
مرشد و مارگاریتا، اثری برگرفته از عشق شخصی
در کنار تمام تلاشهای این نویسنده برجسته، مرشد و مارگاریتا معروفترین اثر او به شمار میرفت. اثری که در سال ۱۹۲۸، او با الهام بخشی از «النا سرگیونا»، همسر سوم خود به تحریر درآورد. این اثر به قدری برای میخائیل بولگاکف ارزشمند بود که میدانست با توجه به خاص بودن محتوای آن و زیادهرویهایش در این اثر، نمیتواند لااقل در طی گذر عمر خود آن را به چاپ برساند. بهمین خاطر تنها عدهای کمی از نزدیکان او از دست نوشتههای مرشد و مارگاریتا خبر داشتند. تا اینکه یک ماهنامه به نام «موسکاوا»، اثر او را با سانسور زیادی و تنها در دو بخش بجای سه بخش در طی سالهای ۱۹۶۶ و ۱۹۶۷ منتشر کرد تا نقد مرشد و مارگاریتا برای این نویسنده گران تمام نشود.
معرفی کتاب
همانطور که پیشتر گفته شد، مرشد و مارگاریتا معروفترین اثر هنرمند اوکراینی، میخائیل بولگاکف است که او توانسته بود کار این اثر را در زمان جماهیر شوروی و حاکمیت استالین در بین سالهای ۱۹۲۸ تا ۱۹۴۰ به تحریر درآورد و نسخه نهایی به همراه سانسور فراوان خود را در یک ماهنامه در سال ۱۹۶۷ در کشور فرانسه در شهر پاریس به چاپ برساند. تاکنون این اثر به واسطه تاثیرگذاری بالایش به زبانهای مختلفیترجمه شده و به چاپ رسیده است. داستان کلی این رمان معروف در مورد ورود شیطان به اتحاد جماهیر شوروی سابق است. این رمان، با ادبیات کمدی سیاه سعی کرده است که باترکیب فلسفه دین مسیحیت، یک اثر تازه را در دنیای نقد ادبی بوجود بیاورد. امروزه بسیاری از منتقدین دنیا، این اثر را بهترین و برجستهترین اثر انتقادی از شوروی سابق میدانند. در سال ۱۹۷۲ و ۱۹۹۴ نیز این اثر در قالب فیلم سینمایی برای همگان به نمایش درآمد.
نحوه بیان نوشتار رمان میخائیل بولگاکف
ادبیات رمان روسی در زمان این نویسنده برجسته کمتر به سمت انتقاد یا نقد در قالب طنز میرفت. اما اثر این نویسنده با روایت جدید در مورد «فاوست» و «پونتیوس پیلاطس» از اولین آثار کمدی سیاه آن دوره بود. این اثر آنقدر از نگاه محتوا و دیدگاه نویسنده به شرایط جامعه خودش دقیق و فراتر از حد تصور عامیانه آن زمان بود که امکان پذیرفته شدن آن در دهه ۱۹۳۰ تقریبا ناممکن بود؛ این موضوع آنقدر شدت داشت که در دهه ۱۹۶۰ تنها و فقط یک نسخه از آن، آن هم خارج از شوروی در پاریس و تنها با سانسور، به چاپ رسید. حقایق و محتوای رمان مرشد و مارگاریتا آنقدر برای شهروندان روسی واقع گرایانه و قابل لمس بود که امروزه نیز آنان این اثر را به عنوان یکی از برترین آثار ادبی ملی نگاه میکنند.
نقد و بررسی مرشد و مارگاریتا
رمان مرشد و مارگاریتا در مورد تقابل خیر و شر، شجاعت وترس، معصومیت و گناهکاری و مسائلیست که انسانها در مورد حقیقت با آن روبرو میشوند. داستان شاید در سه جهان موازی در جریان باشد، اما نویسنده تمرکز خود را بر روی عشق جنسی مارگاریتا به مرشد گذاشته است. عشقی که موجبترک همسر مارگاریتا شده، در حالیکه او از کرده خود پشیمان نشده است. مرشد و مارگاریتا در واقع با استفاده از این داستان رمانتیک، سعی در نقد روابطی که بر اساس لذت نفسانی و شهوت بوجود میآید، دارد. روابطی که با اسم و معنویت عشق برای رسیدن به امیال جنسی، بازی شده و نویسنده توانسته این واقعیت را با زبان طنز آمیز به قلم در آورد. البته داستان از حالت رئال نیز خارج شده و نیروهای مافوق طبیعت را به داستان خود راه میدهد.
نیروهایی طبیعی اعم از آب، آتش، نور، صدا و… که مکمل داستان این اثر زیبا شدهاند و تم داستانی را سورئال کردهاند. اگر کتاب «فاوست» نوشته «گوته» را خوانده باشید، متوجه میشوید که این اثر نکات مفید و ارزنده فاوست نظیرترس، کنجکاوی و خودشناسی برای رسیدن به سعادت را در مرشد و مارگاریتا تاثیر داده است. کتاب مرشد و مارگاریتا شاید در نگاه اول یک رمان عاشقانه باشد اما همزمان فلسفه عمیق و اعتقادات مدرن شخصی بولگاکف در نقد وضعیت اجتماعی – سیاسی دولت شوروی سابق بیان میکند. در واقع خواننده با درک این اثر میتوان این رمان را، در درون کتابهایتربیتی و آموزنده زندگی خود دسته بندی کند. مرشد و مارگاریتا، کتابیست که از سده بیستم تا به الان همچنان رمانی بحث برانگیز و تعلیقزا برای درون تک تک خوانندگان میباشد.
بیوگرافی شخصیتهای اصلی رمان مرشد و مارگاریتا
مرشد
مرشد در واقع مظهر خود نویسنده است. او نویسنده رمانی در مورد ملاقات «پونتیوس پیلاطس» و عیسی مسیح است که بخاطر نوشتن این رمان، کارش را از دست میدهد.
مارگاریتا
مارگاریتا نیز نماینده همسر نویسنده میباشد؛ او عاشق «مرشد» است؛ هرچند این سروکله این شخصیت در نیمه دوم رمان پیدا میشود؛ اما نقش مهمی در میزبانی مهمانی سالانه شیطان دارد.
ایوان نیکلایویچ پوینیروف (بزدومنی)
بزدومنی در اصطلاح روسی یعنی بیخانمان! این نام مستعار مربوط به شاعر خوش ذوق و جوانی است که بعد از دیدن مرگ برلیوز تا مرز جنون میرود و مرشد را در آسایشگاه روانی ملاقات میکند.
ولند
ولند نام یک پروفسور خارجی است که به اتحادیه جماهیر شوروی سفر کرده است و در مسکو نمایشهای جادویی فراطبیعی اجرا میکند. به مرور این واقعیت این شخصیت بخاطر اجراهای مرموزش لو میرود و مشخص میشود که او همان شیطان است.
پونتیوس پیلاطس
نمایندهٔ مذهب یهودی و فرماندار شهر میباشد. او یکی از شخصیتهایی است که در زمان اولین مرحله چاپ اثر بولگاکف، واقعیت زندگی او بخاطر شباهتش به وضعیت دولت زمان نویسنده، سانسور شد و ناشناخته ماند.
خلاصه جهان اول
داستان اول در مورد پروفسور آلمانی است که به تازگی وارد مسکو شده است. همانطور که گفته شد این شخصیت در واقع همان شیطان است و خود را ولند به معرفی میکند. او همراهانی نیز با خود به مسکو آورده است. یک گربه سیاه خانگی، یک ندیمه برهنه به نام «هلا» که نامی برگرفته از خدایان یونان است، یک دلقک و یکتردست که بهترتیب به نامهای «کوریو» و «آزازلو» در رمان مرشد و مارگاریتا معرفی میشوند. در این میان یکی از تاثیرگذارترین همراهان شیطان، تردست اوست که با قدرت جادویی فراطبیعی خود، سعی از متقاعد کردن مردم علیه عقاید و باورهای شوروری آن زمان است. نویسنده در جهان اول سعی کرده است که به بهانه قدرتهای جادویی آزازلو، به افکار و شیوه زندگی مردم زمانه خود ایراد بگیرد. در زمان نویسنده احتکار طلا، عدم آزادی بیان ادبی، عدم اتحاد و نفاق، روابط جنسی نامشروع و… از ایرادات جامعه او بود.
خلاصه جهان دوم
در جهان دوم، خواننده متوجه کلیت موضوع رمان بولگاکف میشود. این بخش از داستان، خواننده را به گذشته برده و سعی میکند داستان یهودا و مسیح را روایت کند. همچنین مهمترین شخصیت این بخش را «پیلاطس»، حاکم رومی آن زمان معرفی میکند. کلیت داستان در مورد مقاومت مسیح برای حفاظت از عقاید درست خویش است. اکثر این بخش از داستان، خواننده را مشغول مناظرات و صحبتهای بین مسیح و پیلاطس و اتفاقات پیرامون این دو میکند. در نهایت انتهای این داستان با ریزهکاری بسیاری شبیه جهان بعدی مرشد و مارگاریتا تمام خواهد شد و خوانندگان را مجاب به مقایسه داستان مسیح با سرگذشت مرشد خواهد کرد.
خلاصه جهان سوم
داستان عاشقانه مورد انتظار خوانندگان در جهان سوم این اثر روی میدهد. داستانی که مارگاریتا با فروختن روح خود به شیطان سعی در نجات فاوست دارد. در ادامه اتفاقات دیگر، مارگاریتا از کردهٔ خود پشیمان میشود و با نویسندهای خوش ذوق به نام مرشد آشنا شده و رفته رفته عاشق وی میشود. در ادامه، اثر بولگاکف به بررسی فراز و نشیبهای مرشد میپردازد که تمام زندگی خود را بر روی کتاب خود گذاشته است اما به واسطه محتوایش ممنوع الکار شده و به خاطر شدت سختی شکست اثرش رفته رفته به جنون کشیده میشود و در نهایت با خواسته خود به آسایشگاه روانی میرود تا متوجه افکار و بیماری خود شود.
عاقبت جهانهای موازی مرشد و مارگاریتا
جهانهای داستان مرشد و مارگاریتا از چند نقطه باهم تلاقی دارند. به طور مثال: مارگاریتا با شیطان عهد میبندد تا در عوض فروختن روح خود، عشق خود را که مرشد است از بند جنون رها کرده تا با اون زندگی کند اما با جادوی پروفسور آلمانی، تبدیل به یک جادوگر شده و در انتقام سرنوشت پیش آمده برای مرشد از منتقدین آثارش انتقام میگیرد. یا در آسایشگاه مرشد با ایوان بزدمونی که شاعری جوان است ملاقات میکند و متوجه سرنوشت مشابه او با خودش میشود و در پی آن متوجه میشود که آثار او نیز با جامعهٔ کمونیسم آن دو در تناقض است و از مسیحیت در آثارش سخن گفته است. عاقبت نهایی این جهانها به گونهایست که با وجود تاثیرگذاری بر روی یکدیگر، به خواننده نتیجههای یکسان و متناقض گوناگون میدهد و او را وادار به فکر کردن درمورد مسائل جامعه خویش میکند.
بخشی از کتاب
دیالوگها و موقعیتهای این کتاب تمامی ندارد، اما در اینجا دو جمله از معروفترین و پراستفادهترین جملات این اثر در میان عامه مردم آورده شده است تا هرچه بیشتر با شیوه بیان این اثر آشنا شوید:
«مارگاریتا به مرشد گفت: به سکوت گوش بده…
شنها زیر پای برهنه مارگاریتا صدا میکرد.
به سکوت گوش بده و لذت ببر. این همان آرامشی است که در زندگی رنگ آن را هرگز ندیده بودی! آنجا را نگاه کن، خانه ابدی تو آنجا است؛ این پاداش توست!»
طوری صحبت میکردی که انگار وجود اهرمن و ظلمت رامنکری. فکرش را بکن: اگر اهرمن نمیبود، کار خیر شما چه فایدهای میداشت و بدون سایه دنیا چه شکلی پیدا میکرد؟ مردم و چیزها سایه دارند؛ آیا میخواهی زمین را از همه درختها، از همه موجودات پاک کنی تا آرزویت برای دیدار نور مطلق تحقق یابد؟ خیلی احمقی! »
کلام آخر
آنچه که نقد کتاب مرشد و مارگاریتا را جذاب میکند؛ بحث برانگیز بودن این اثر است. مرشد و مارگاریتا، کتابی است که اگر چه به خاطر حاشیههایش در جامعه کنونی خودش مورد قبول واقع نشد اما هم اکنون نیز افکار و فلسفه صاحب اثر برای نسل امروزی قابل لمس و جدید است و میتواند برای هرکسی چالش برانگیز باشد. فهم کتاب در بسیاری از نقاط داستان سخت بوده، اما این نکته میتواند برای اهل تفکر و فلسفه، یک امتیاز مثبت به حساب آید.
-
نام کامل کتاب:
The Master and Margarita
-
تعداد صفحه:
۳۸۴
-
قطع:
رقعی
-
نوع جلد:
شومیز
به این کالا امتیاز دهید