انتشارات دانش زنجان منتشر کرد:
همه چیز از یاد رفت. هرکسی کار خودش بار خودش، آتیش به انبار خودش را جوئید. کل حسرت بوئید! علف هرز حیات در دل شهر و دل ما ریشه دواند. داشتن شد همهٔ بود و نبود. سود بیسود.
اتم کوچک و ریز دنیا گشت. دنیا دنیای غم و بلوا گشت. خنجر صنعت و علم، سینهٔ ایام شکافت. وزن آدمهای هفت میلیاردی. گردهٔ زخم زمین را به نمک مالانید. دل و رودهٔ زمین بیرون ریخت. خون دیرینهٔ اون مکیده شد.
دریا و جنگل همه تاراج شدند. رگههای عریان، مال این و اون و اونهای دیگر گردیدند. علم علم قداستها یافت.
توی جنگل، جای افرا و صنوبر جای کاج، آهن و لوله و دودکش همه جا، جا گرفت خرد و عقلو محبت دیگه سوغاتی شد. هممه چیز قاطی شد.
آهن و دود و شرارت رودی از خون و کثافت بوجود آوردند. دل دریایی دریا، جای دفن آشغال و زبالههای اتمی زیاده خواهان گردید.
به این کالا امتیاز دهید