انتشارات ترنگ منتشر کرد:
همین طور گذشت و گذشت. همسایهها پیرزن را فراموش کردند تا این که وقتی بوی لاشهاش در ساختمان پیچید، دوباره به یاد آوردند در واحد چهار پیرزنی زندگی میکرد که بچهای نداشت. جنازه را که بردند پای خیلیها به آن جا باز شد. آن خانهٔ خالی شد پاتوق یک مشت آدم عجیب و غریب که میآمدند، داد و بیداد میکردند و میرفتند. مدتی این طور گذشت تا این که یک روز پلیس آمد همه را بیرون کرد و در واحد را بست. سالها بسته ماند و دیگر خبری از کسی نشد که نشد، طوری که. .
به این کالا امتیاز دهید