
مرشد و مارگریتا
نشر نو
میخائیل آفاناسیویچ بولگاکوف
عباس میلانی
کتابهای مشابه
آخرین ضربه رو محکمتر بزن!
«مرشد و مارگاریتا» آخرین و به عقیدهٔ بسیاری از خوانندگان و منتقدین، بهترین اثر «میخاییل بولگاکفِ» روس است. کتابی که جزو مفاخر ادبیات کلاسیک روسیه شمرده میشود و بولگاکف را تا سطح نویسندگانی همچون «داستایوفسکی» بالا میبرد. نویسنده در دوران اوج حکومتِ استالین، سختترین خفقانها و سانسورها را متحمل شده بود و نمیخواست کتابش را تحتِ دستبردِ حکومت به چاپ برساند، برای همین دو سال پس از آغاز، دستنوشتههای خودش را آتش زد! اما «مرشد و مارگاریتا» چیزی نبود که به این سادگی میخاییل را رها کند. کتابی که در لیست «بهترینهای تاریخ» و «۱۰۰۱ کتابی که هرکسی باید بخواند» از منظر چندین منتقد قرار گرفت. پس از انتشارش با وجود سانسورهای سختگیرانه و تغییرهای متعدد (آنهم سالها پس از مرگ نویسنده!) در بین مردم رخنه کرد و پس از کمیاب شدنش، حتی کارش به فروش با دهها برابرِ قیمت در بازارهای سیاه روسیه و اوکراین رسید. همهٔ اینها در شرایطی بود که در اسامیِ افراد و اماکن و تاریخها و… بعضاً بهکلی دست برده شده بود. بولگاکف، نگارش این کتاب را سال ۱۹۲۸ شروع کرد، سال بعد همه را سوزاند، سال ۱۹۳۱ دوباره آغاز کرد و تا یک ماه قبل از مرگش، یعنی ۱۹۴۰، به نوشتن ادامه داد. سرانجام در اثر بیماری کبد از دنیا رفت. کارِ تکمیل متنِ کتاب را النا، سومین و آخرین همسرش انجام داد اما چاپ آن به ۲۷ سال بعد از مرگ میخاییل، یعنی به ۱۹۶۷ میلادی موکول شد. در تمام دنیا جمعا بیش از صد کتاب و مقاله در مجلات ادبی و نشریات تحقیقاتی، در نقدِ این رمان بزرگ به انتشار رسیده است. ترجمهٔ این اثر به زبان فارسی توسط مترجمان متعددی انجام شده است که مشهورترین و روانترینشان ترجمهٔ عباس میلانی است.
بچه مرشد، تشنهٔ مارگاریتا!
حتما نام نمایشنامهٔ «فاوست» را شنیدهاید. اثری مشهور و تاثیرگذار از نمایشنامهنویس و شاعر بزرگ آلمانی، «گوته». خب ظاهرا و باطنا، این اثر تاثیر مستقیمی روی «مرشد و مارگاریتا» ی بولگاکف گذاشته است. بهطوری که فضاهای جادویی و اسرارآمیزِ «فاوست» که برخوردی میان کارکترهایی از جنس فرشتگان و شیاطین است، تمامِ تمِ اصلی داستان را در بر میگیرد و خود بولگاکف نیز به این مساله اشاره میکند. او با ترکیب جهانهای فلسفی و فانتزی و حقیقی، چاشنیهای معما و عشق و حتی گاهی وحشت و دلهره، فضایی را برایمان متصور میشود تا عقاید خود را که از یک جهت به ریشههای سنتی و مذهبی خانوادگی میرسیده و از جهتی دیگر حاصل عینیات و تجربیاتش بوده است، در قالب داستانی با سبک رئال جادویی روایت کند. رئالیسم جادویی را میتوان اینگونه تعریف کرد: جهانی حقیقی با کمی عنصر غیر واقعی. البته این اثر جزو مواردیست که نمیتوان دقیقا آنها را در یک ژانرِ بهخصوص بهطور قطعی دستهبندی کرد. بههمین خاطر این آثار را «پُلیژانریک» یا «چندژانری» میگویند یعنی یک ژانر اصلی، نشانههایی از دیگر ژانرها را در خود دارد، که در اینجا میتوان ژانر اصلی را رازآلود حساب کرد. سبک و تکنیکهای نوشتاری کتاب ما را به یاد المانهای آثار پستمدرن میاندازد؛ مانند چندصدایی و روایت غیرخطی؛ هرچند شروع جریان پستمدرنیسم به سالها بعد از این رمان برمیگردد. روایت از سه قصهٔ اصلی که بهطور موازی جریان دارند تشکیل میشود و شخصیتها و مضامینی در این بین مشترک اند: اولین پیرنگ شامل داستان سفر شیطان به مسکو و جریاناتی است که در پی این اتفاق رخ میدهد. دومین روایت، ماجرای به صلابه کشیدن عیسا مسیح با محوریت شخصیت «پونتیوس پیلاطس»، پادشاه وقت است؛ یعنی کسی که دستور صدور حکم صلیب را داد. از حیث تکنیکهای ادبی، فرم کتاب بهنحوی است که چند روایتِ بههم پیوسته، یا همان خُرده پیرنگها، خواننده را به سمت شاهپیرنگ میبرد؛ جایی که تمام مقدّمهها را میدانیم و وقت روایتِ پرده یا پیرنگ سوم است. داستان از یک شخصیت مرموز و برخورد او با دو نویسنده آغاز میشود، به مرشد که شخصیت اصلی داستان است میرسد، مرشدی که در یک بیمارستان روانی بستری است! پیچشهای داستانی و معماهای ماجرا، کشش و تعلیق لازم را در حدّ اعلا برای مخاطب ایجاد میکند. انگار که به مخاطب اجازه میدهد خودش را در نگارش کتاب سهیم بداند و با ارزشهای اخلاقی و عقیدتی خودش برای کارکترها تصمیم بگیرد. اینجاست که پیرنگ سوم رُل اصلیاش را ایفا میکند: ارائهٔ عشقی که میان مرشد و مارگاریتا در جریان است و دخیل کردنِ هرچه بیشتر مخاطب تا آخرین لحظهای که داستان درحال پویش است.
سالها و کتابهای بولگاکف
میخاییل بولگاکف، در سال ۱۸۹۱ در شهر کییف روسیه بهدنیا آمد. والدینش معلم و استادیار دانشگاه بودند و ریشهای مذهبی داشت. دوست داشت مثل پدرش الهیات را دنبال کند اما به اصرارِ خود او پزشک شد. پس از پایان دورهٔ پزشکی به خدمت ارتش سرخ درآمد و به مداوای مجروحان پرداخت. از کودکی شخصیتی سرکش و سنتشکن داشت و بیشک همین ویژگی در یکایک لحظههای زندگیای حرفهایش نقشی مهم داشته است. میخاییل بولگاکف در ۴۸ سال زندگی خود، سه بار ازدواج کرد و پس از خدمت در جنگ، در اثر بیماری بهنوعی زمینگیر شد، اما از این فرصت برای نویسندگی و روزنامه نگاری بهره برد. علاوهبر این کتاب که شهرت جهانی و تاریخی (البته بعد از مرگ) برای او در پی داشت و همچنین نمایشنامههای متعددش، رمانهای «دل سگ»، «تخم مرغهای شوم»، «برف سیاه» و «گارد سفید» (رمان محبوب خودِ نویسنده)، از آثاری هستند که بولگاکف در ادبیات داستانی بهجا گذاشت.
-
نام کامل کتاب:
مرشد و مارگریتا
-
تعداد صفحه:
۴۴۴
-
قطع:
رقعی
-
نوع جلد:
شومیز
-
وزن:
۴۴۲ گرم
-
شابک:
۹۷۸۹۶۴۷۴۴۳۲۷۲
به این کالا امتیاز دهید