
شازده کوچولو (رقعی)
نگاه
آنتوان دوسنت اگزوپری
احمدشاملو
کتابهای مشابه
«شازده کوچولو» عنوان کتابی است نوشته«آنتوان دوسنت اگزوپری» که در ظاهر برای بچهها نوشته شده، ولی با سوالهای فلسفی، ذهن انسانهای بالغ را هم درگیر خود میکند. این کتاب که برای اولین بار در سپتامبر ۱۹۴۳ در نیویورک چاپ شده، تا به حال به ۳۰۰ زبان زنده دنیاترجمه شده و فروشی بالغ بر ۲۰۰ میلیون نسخه داشته که آن را تبدیل به پرفروشترین کتاب تاریخ کرده است. این کتاب عنوان «خوانده شدهترین» و «ترجمهترین شده» کتاب فرانسه را به خود اختصاص داده و به بهترین کتاب قرن بیستم فرانسه تبدیل شد. مخاطب اصلی این کتاب همه آدمهای روی زمین هستند.
این کتاب در ایران هم با استقبال زیادی مواجه شده و توسط چندین نفرترجمه و چندین نشر به چاپ رسیده است. محمد قاضی اولین نفری است که در سال ۱۳۳۲ این کتاب را به فارسیترجمه کرد. شازده کوچولو باترجمه محمد قاضی اولین کتابی است که در سال ۱۹۸۷ در حوزه داستان –ترجمه در شورای کتاب کودک انتخاب شد تا به فهرست افتخارIBBY معرفی شود.
و یکی دیگر از افرادی که این شاهکار ادبی راترجمه کردهاند «احمد شاملو» شاعر معاصر ایرانی است. چاپ اول آن، در سال ۱۳۶۳ با عنوان «مسافر کوچولو» توسط احمد شاملوترجمه شد و از چاپ سوم به بعد با عنوان «شازده کوچولو» تجدید چاپ شد.
شازده کوچولو سومین کتاب پر خواننده جهان
کتاب شازده کوچولو اثر آنتوان دو سنت اگزوپری را میتوان یک زندگینامه خود نوشت دانست که بنا بر اتفاقات واقعی زندگی او نوشته شده است. داستان شازده کوچولو از فرود و بیدار شدن در صحرا شروع میشود. ایده نوشتن این داستان از هواپیمایی که آنتوان دوسنت اگروزپری خلبانش بود و بخاطر نقص فنی در شنهای صحرای موریتانی فرود آمد گرفته شده است.
در عین سادگی و روان بودن زبان این کتاب، میتوان آن را پیچیدهترین کتاب کودک از نظر محتوایی دانست، چرا که موضوعات مطرح شده در آن به قدری زیاد است انگار جهان هستی و انسانهایش را با هم در ۱۰۰ صفحه جای داده است.
دنیا خلاصه شده در ۱۰۰ صفحه
اگر کتاب شازده کوچولو را خوانده باشید مثل من از وجود موضوعات مختلف و شرح و بسط دادن آنها و فکر کردن به فلسفه زندگی در قالب داستانی کودکانه که در صد صفحه نوشته شده، هیجان زده شدید. موضوعاتی مثل: کودکی، تنهایی، فقدان، عشق، سفر، مهاجرت، خانه، مرگ، فلسفه، علم، قدرت، جنگ و حتی سیاست که با خواندن هر کدام از اینها ذهنتان درگیر شده و به یکی از مفاهیم اصلی زندگی فکر کردهاید.
این کتاب تقدیم میشود به
داستان شازده کوچولو پر است از مطالب مفهومی که خواندن هر جمله، ذهن مخاطب را به خود درگیر میکند. در طول داستان مخاطب درگیر میشود با سفرهای شازده کوچولو، سختیهایی که در طول سفر با آنها مواجه میشود و درسهایی را میآموزد از جمله: ارزش دوستیها، اینکه پول همه چیز نیست و آدمها مالک زمین نیستند و اینکه آدم بزرگها هم روزی کودک بودند.
آنتوان دوسنت اگزوپری در ابتدای کتاب آن را، به لئون ورث تقدیم کرده و تقدیم نامهاش را اینطور نوشته: اجازه میخواهم این کتاب را به آن بچهای تقدیم کنم که این آدم بزرگ یک روزی بوده.
به لئون ورث
موقعی که بچه بود
داستان با یک رویش گل سرخ شروع میشود
شروع داستان روایتی از عشق است. عشقی که در دل شازده کوچولو با دیدن یک گل سرخ روی سیارهاش جوانه میزند. شازده کوچولو در همه شرایط به فکر گل سرخ است و از او مراقبت میکند اما گل سرخ به شازده کوچولو میگوید احتیاجی به محبت و مراقبت او ندارد و میتواند از پس خودش بربیاید. شازده کوچولو به دلیل اینکه گل سرخ به او نیازی ندارد به سفر میرود.
اخترک به اخترک آدم بیشتری را میشناسی یا هفت خوان شازده کوچولو
شازده کوچولو به اخترکهای زیادی سفر میکند و در طول این سفر با آدمهایی روبرو میشود که هر کدام از این آدمها نماد یک قشر از مردم جامعه است. این سفرها در هفت مرحله انجام میشود تا شازده کوچولو بتواند به جستجوی آنچه که به دنبالش است – به حقیقت- برسد.
در سیارک اول شازده کوچولو با یک پادشاه روبرو میشود. پادشاه که به به دنبال یک رعیت میگردد از شازده کوچولو میخواهد رعیت او بشود.
در سیارک دوم شازده کوچولو با یک آدم خودپرست آشنا میشود. آدم خودپسندی که از نگاهی دیگران فقط یک ستایشگرند. آدم خودپسند نماد کسانی است که جز تعریف تحسین حرف دیگری را نمیشنوند و توقع دارند همیشه مورد ستایش و تعریف و تمجید دیگران قرار بگیرند. و هیچ وقت خودشان را کامل نمیداند.
سیارک سوم اما نماد خیلی از آدمهای روی زمین است. آدمهایی که مدام مینشینند و غصه کارها و اتفاقهایی را میخورند که به راحتی میتوانند آنها را تغییر بدهند ولی به جای تغییر کردن، غصه خوردن و سرزنش کردن خود را انتخاب کردهاند. شازده کوچولو با میخوارهای آشنا میشود که میمیخورد تا سرشکستی میخواره بودنش را فراموش کند.
در سیارک چهارم شازده کوچولو مردی تجارت پیشه را میبیند که درگیر شمردن چیزهایی است که تصور میکند مالک آنهاست. آدمی که ستارهها را، زمین را و هر آنچه در هستی میتوان پیدا کرد را در تملک خود میداند.
«من مالک این ستارهها هستم. این کار به من کمک میکند ثروتمندتر شوم و ستارههای بیشتری بخرم. …»
در سیارک پنجم که شازده کوچولو آن را سیارک غریبی میداند با فانوسبانی روبرو میشود که در سیارک کوچکش زندگی میکند سیاره که به اندازه خودش و فانوسش جا دارد و بعد از هر یک دقیقه چرخیدن سیارهاش فانوس را خاموش و روشن میکند و در جواب سوال شازده کوچولو که چرا این کار را انجام میدهدفقط میگوید دستور است.
شازده کوچولو در سیارک ششم جغرافیدانی را میبیند که مدام مشغول نوشتن چیزی در یک دفتر بزرگ است. شازده کوچولو زمانی که از او میپرسد که چه کسی است و چکار میکند میگوید: من جغرافیدان هستم و جغرافیدان کسی است که جای دریاها و رودخانهها و شهرها و کوهها و بیابانها را میداند.
شازده کوچولو در این سیارک دچار پریشانی میشود که گلش را در سیارهاش تنها گذاشته است چرا که جغرافیدان به او گفته است که گلها فانیاند و در آینده تهدید به نابودی میشود.
«گل من فانی است و جلوی دنیا برای دفاع از خود جز چهار تا خار هیچی ندارد؛ و آن وقت مرا بگو که او را تو اخترکم تک و تنها رها کردم.»
شازده کوچولو در این سیارک از جغرافیدان سوال میکند که دیدن کجا را به او توصیه میکند و این چنین میشود که شارده کوچولو بنا به پیشنهاد جغرافیدان به سیاره زمین سفر میکند.
و زمین، سیارک هفتم است
«زمین، فلان و بهمان سیاره نیست. رو پهنهٔ زمین یکصد و یازده پادشاه (البته بامحاسبهٔ پادشاهان سیاهپوست)، هفت هزار جغرافیدان، نهصد هزار تاجرپیشه، پانزده کرور میخواره و ششصد و بیست و دو کرور خودپسند و به عبارت دیگر حدود دو میلیارد آدم بزرگ زندگی میکند.»
با توجه به سفرهای شارده کوچولو پاراگراف بالا، حقیقتی است تکان دهنده وترسناک.
در سیاره زمین شازده کوچولو با یک مار، روباره و یک گل روبرو میشود. در مسیر به باغ پر گلی میرسد و متوجه میشود که گلش به او دروغ گفته که تنها گل جهان است! شازده کوچولو از گلش ناراحت میشود و وقتی با روباهی روبرو میشود از ناراحتیاش میگوید و روباه دیدش را به گلش تغییر میدهد.
«شازده کوچولو پرسید: اهلی کردن یعنی چی؟
روباه گفت: چیزی که پاک فراموش شده. معنیاش ایجاد علاقه کردن است.
- ایجاد علاقه کردن؟
- روباه گفت: معلوم است. تو الان واسه من یک پسر بچهای مثل صد هزار پسر بچه دیگر. نه من هیچ احتیاجی به تو دارم نه تو هیچ احتیاجی به من. منم برای تو یه روباهم مثل صدهزار روباه دیگه. اما اگه منو اهلی کردی هر دوتامون به هم احتیاج پیدا میکنیم. تو برای من تو تموم دنیا موجود یگانهای میشی و منم برای تو.
- شازده کوچولو گفت: کم کم دارم میفهمم. یگ گلی هست که فکر کنم منو اهلی کرده باشه.»
به این کالا امتیاز دهید