انتشارات داستان منتشر کرد: ساعت از ده شب گذشته بود و محسن، خسته از یک روز مرده دیگر در تختخوابش لم داده بود. به بالا و پایین رفتن شکمش خیره بود و سعی میکرد نفسهایش یکدست و منظم باشند….
به این کالا امتیاز دهید