انتشارات داستان منتشر کرد:
و به دیوار اطراف اشاره کرد: اما بدبختانه کسی فرق بین رنگها را تشخیص نداد. هر کس آمدو دید، راهش را کشید و رفت. حتی بعضی به کوچه که میرسیدند، همان جا، پشت در، شروع به فحش و غرولند و بدو بیراه میکردند. خب، خوب شد شما آمدید. مال شما، به رایگان. پس چرا بر نمیدارید؟ نه فقط این، هر کدام را میخواهید بردارید. بردارید دیگر! … همچنان روبروی بوم ایستاده بودو تند تند قلم میزد. تابلو را که از مقابلش برداشتند، ناگهان اتاق روشن شد، با نوری شگفت، به رنگ گلستان…