انتشارات همارا منتشر کرد: نامهٔ برادر با من همان کرد که شعر و چنگ رودکی با امیر سامانی! آب جیحون فرو نشست. ریگ آموی پرنیان شد. بوی جوی مولیان مدهوشم کرد. فردای همان روز، ترقی را رها کردم، پا به رکاب گذاشتم و به سوی زندگی روان شدم. تهران را پشت سر نهادم و به سوی بخارا بال و پر گشودم. بخارای من ایل من بود:
«ایل من، قشقایی همچون دریاست
همچون دریا برقرار و پا برجاست
گاه فرو مینشیند و گاه میجوشد
گاه آرام میگیرد و گاه میخروشد.»