انتشارات ایهام منتشر کرد:
در خانهٔ ما زنی بود که
وقتی آلزایمر میگرفت
میفهمیدیم
وقت آمدن پدر است
خزان و زمستان را فراموش میکرد و
برای پدر
دوباره میشکفت
باز
به مرغانی که در آسمان
به حالش گریه میکردند
دانه میپاشید
و من نمیدانستم
که برای هیچ مادری
درد، صدا ندارد
حالا که خودم مادر شدهام
میدانم که درد
رنگ ندارد… بو ندارد
درد فقط درد درد
به این کالا امتیاز دهید